آمار كوشالي: اوت 2010

كوشالي

دوشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۹

شهید محمودکاوه ، شیر صحنه های کارزار


دهم شهریور ماه سالروز شهادت' ستاره کردستان' سردار سرتیپ پاسدار شهید محمود کاوه است، فرمانده جوانی که ضدانقلاب به دلیل ویژگیهای نظامی و اخلاقی اش برای زنده یا مرده او جایزه ویژه ای تعیین کرد.
شهید محمود کاوه در سال 1340 در مشهد مقدس متولد شد. پدرش که از کسبه مشهد به شمار می‌آمد در دوران ستمشاهی و اختناق با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، شهید هاشمی‌نژاد و شهید کامیاب ارتباط داشت.
وی پس از دوران دبستان با مشورت پدر وارد حوزه علمیه شد و همزمان تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد. با اوجگیری جریانات انقلاب مردم الیران شهید کاوه با شرکت در محافل درسی مسجد جوادالائمه(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز بود از سخنرانیهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بهره‌ های فراوانی برد و ره توشه‌های همین تعالیم را با خود به محیط دبیرستان و میان دانش‌آموزان منتقل کرد به گونه ای که در دبیرستان به عنوان محور مبارزه شناخته می‌شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی وی جزو اولین عناصری بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهر مقدس مشهد پیوست و پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش نظامی نیروهای سپاه و بسیج پرداخت.
شهید کاوه پس از آن برای حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی(ره) در یک مأموریت شش ماهه به تهران عزیمت کرد و با شروع جنگ تحمیلی به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه‌های جنوب اعزام شد. مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت او را برای آماده‌ سازی و آموزش نیروها به مشهد فراخواندند.
علیرغم اینکه برای آموزش نیروها اهمیت بالایی قایل بود و مسئول مستقیم او به دلیل کمبود نیرو به حضور شهید کاوه برای آموزش نیروها تأکید داشت اما این شهید بزرگوار در اولین فرصت با جلب رضایت فرمانده پاد گان به کردستان که در آن زمان توسط عناصر ضدانقلاب دچار مشکلات و آشوب شده بود عزیمت کرد.
وی که به همراه تعدادی از نیروهای پاسدار جهت آزادسازی شهر "بوکان" وارد کردستان شده بود به دلیل لیاقتها و مهارتهایی که داشت در همان ابتدا به عنوان فرمانده یک گروه 12 نفره انتخاب شد و پس از چندی به سمت فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد و در این زمان با ناباوری همگان همراه تعداد کمی نیرو، عملیات آزادسازی منطقه مرزی "بسطام" را طرح‌ ریزی و 45 کیلومتر جاده مرزی را طی یک مرحله و در عرض 24 ساعت در قلب منطقه تحت نفوذ ضدانقلاب آزاد نمود.
وی و همرزمانش با عملیات پی‌درپی مزدوران استکبار را در منطقه منفعل و مستاصل نمودند تا جایی که ضدانقلاب در اوج استیصال و درماندگی برای زنده یا مرده او جایزه تعیین کرد.
به دنبال عملیات سرنوشت‌ساز نیروهای سپاه در محورهای مختلف کردستان و همزمان با تشکیل "تیپ ویژه شهدا" که فرماندهی آن برعهده شهید ناصر کاظمی بود، شهید کاوه نیز به عنوان فرمانده عملیات این تیپ انتخاب شد.
حضور شهید کاوه باعث موفقیتهای پی در پی شد و آوازه تیپ ویژه شهدا، آنچنان ضدانقلاب را متحیر ساخت که به کلی روحیه خود را از دست داده و در مقابل هر حمله آنها فرار را بر قرار ترجیح می‌دادند و می‌دانستند که مقاومت در مقابل این یگان جز خسارت و نابودی ثمری نخواهد داشت.
آزادسازی سد بوکان و جاده 47 کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائین دژ به تکاب، پاکسازی منطقه کیلر و اشتوزنگ، آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت که به عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضدانقلاب به شمار می‌آمد و منجر به انهدام مرکز رادیویی آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه "آلواتان"و آزادسازی زندان "دوله ‌تو" و کشتن بیش از 750 نفر از ضدانقلاب گردید از جمله دهها نبرد تهاجمی بود که توسط شهید کاوه و همرزمانش در تیپ ویژه شهدا طرح ریزی و اجرا شد.
شهید کاوه که پس از شهادت سرداران شهید ناصر کاظمی، محسن گنجی‌زاده و سرلشکرمحمد بروجردی در خرداد 1362 رسماً به فرماندهی تیپ منصوب شده بود، با تلاش همه جانبه برای آموزش، سازماندهی و آماده ‌سازی نیروها از هیچ کوششی دریغ نورزید و سرانجام در دهم شهریورماه سال 1365 در عملیات کربلای 2 بر اثر اصابت مستقیم گلوله تانک به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد

یکشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۹

قدردانی از شبهای قدر


شبهای نورانی قدر فرارسیده و عاشقان خداجو در پی یافتن خلوتی هستند تا با آفریدگارشان زمزمه کنند و از او هرآنچه نیک روزیست برای خود ، خانواده و هم وطنانشان بخواهند . یکی از راههای قدر دانستن این شبهای بی همتای سال انجام اعمالی است که حضرت دوست را از ما راضی و خشنود می سازد ؛ که مهمترین این اعمال عبارتند از : 

شب نوزدهم :
اول شبهای قدر است وشب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی وفضیلت آن نمی رسد وعمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه ودر آن شب تقدیر امور سال می شود وملائکه وروح که اعظم ملائکه است درآن شب باذن پروردگار بزمین نازل می شوند وبخدمت امام زمان علیه الستلام مشرف می شوند وآنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض می کنند واعماال شب قدر بر دو نوع است ، یکی آنکه در هر سه شب باید کرد ودیگر آنکه مخصوص است بهر شبی.

اما اعمالی که در هر سه شب مشترک است وباید انجام داد :
اول : غسل است ( مقارن غروب آفتاب ، که بهتر است نماز شام را با غسل خواند )
دوم : دو رکعت نماز است که در هر رکعت بعد از حمد هفتمرتبه توحید بخواند وبعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَاَتوبُ اِلَیهِ ودر روایتی است که از جای خود بر نخیزد تا حقتعالی او وپدر ومادرش را بیامرزد.
سوم : قرآن مجید را بگشاید وبگذارد در مقابل خود وبگوید : اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِوَمافیهِاسمُکَالاَکبَرُو،اَسماؤُکَ الحُسنی وَیُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار پس هر حاجت که دارد بخواند
چهارم : مصحف شریف را بگیرد وبر سر بگذارد وبگوید :
اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَبِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ
ده مرتبه بگوید : بِکَ یا الله
ده مرتبه : بِمُحَمَّدٍ
ده مرتبه : بِعلیٍّ
ده مرتبه : بِفاطِمَةَ
ده مرتبه : بِالحَسَنِ
ده مرتبه : بِالحُسَین ِ
ده مرتبه : بِعلیّ بنِ الحُسین
ده مرتبه : بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه : بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه : بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ
ده مرتبه : بِعلیِّ بنِ عَلیٍّ
ده مرتبه : بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه : بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه : بِالحُجَّةِ
پس هر حاجتی داری طلب کن .
پنجم : زیارت امام حسین (ع) است؛ که در خبر است که چون شب قدر میشود منادی از آسمان هفتم ندا میکند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین (ع) آمده .
ششم : احیا داشتن این شبها است که در روایت امده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان وسنگینی کوهها وکیل دریاها باشد .
هفتم : صد رکعت نماز کند که فضیلت بسیار دارد ، وافضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مزتبه توحید بخواند .
هشتم : بخواند :اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ ....
اما اعمالی که مخصوص هر شب است وباید انجام داد :

شب نوزدهم :
اول : صد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَاَتوبُ اِلَیه
دوم : صد مرتبه اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ
سوم : بخواند یا ذَالَّذی کانَ ...
چهارم : بخواند دعای اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ....

شب بیست ویک : فضیلتش زیادتر از شب نوزدهم است ، و باید اعمال آن شب را از غسل واحیاء وزیارت ونماز ، هفت قل هوالله وقرآن بر سر گرفتن وصد رکعت نماز ودعای جوشن کبیر وغیر در این شب بعمل آورد ، در روایات تاکید شده در غسل واحیاء وجدّ وجهد در عبادت در این شب وشب بیست وسوم .

شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۹

تصویر شیطان صهیونیست در حال کما

این تصویر مربوط به آریل شارون ، یکی از روسای خونخوار صهیونیست است که سالهاست مرگ مغزی شده و دوران عذاب روحی خود را در برزخ زمین و آسمان بدین شکل دهشتناک می گذراند

پنجشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۹

روح سرگردان ترانه موسوي دوباره به سراغ كروبي و موسوي رفت!

افتضاح فتنه گران در زمينه ادعاي دروغ تجاوز و سوزاندن شخصي به نام ترانه موسوي تمامي ندارد. يك ضدانقلاب فراري كه آغازگر شايعات در «پروژه ترانه موسوي» بود پس از يك سال اذعان كرد اين شايعه از اساس دروغ بوده است! اميد حبيبي نيا همكار رسانه هايي چون بي بي سي و راديو زمانه، در حالي روند انتشار شايعه مذكور را باز گفت كه كروبي و موسوي ضمن تشكيل «كميته پيگيري آسيب ديدگان حوادث پس از انتخابات» تلاش كرده بودند از طريق انتشار انواع دروغ ها و التهاب افكارعمومي، به فضاي اغتشاش دامن بزنند. يكي از اين دروغ هاي رسوا، ادعاي تجاوز و سوزاندن فردي به نام ترانه موسوي بود كه توسط كروبي و كميته كذايي ( با مديريت عليرضا بهشتي و مرتضي الويري) ترويج شد.
اميد حبيبي نيا روزنامه نگار ضدانقلاب و فراري در وبلاگ خود پس از يك سال كتمان مي نويسد: سرانجام پس از نزديك به يك سال سكوت، اكنون مي توانم درباره دروغ بودن قصه ترانه موسوي بنويسم و توضيح بدهم كه چرا يك سال سكوت كردم؟ سال گذشته در جريان تظاهرات، روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر با من براي انتقال اخبار، ويدئوها و عكس ها و ارسال آن به رسانه هاي مختلف از جمله فرانس 24 كه من با آن همكاري مي كردم، در تماس بودند. روز 12 تيرماه يكي از همين روزنامه نگاران كه او را با نام «ل.م» معرفي مي كنم به من اطلاع داد كه دختري به نام ترانه موسوي ناپديد شده و بيم آن كه مورد تجاوز گروهي قرار گرفته مي رود. ل.م منبع خبر خود را خبرنگار خود كه اتفاقاً پس از خروج از مسجد قبا بازداشت شده و به همراه ترانه موسوي در يك بازداشتگاه بوده است ذكر كرد. 2 روز بعد، وي عكسي از ترانه موسوي برايم فرستاد و جزئيات بيشتري در اختيار من قرار داد از جمله يك شماره تلفن. در آن زمان گروهي از دوستان چپ، وبلاگي راه اندازي كرده بودند با نام ايرانيان چپ كه اغلب در داخل كشور بودند. از يكي از آنها كه با نام آذر مي نوشت، خواستم تا با شماره تلفني كه ادعا مي شد تماس بگيرد. روز بعد، آذر خبر داد كه اين شماره تلفن در شبكه وجود ندارد يا موقتاً مسدود است. اما خود عين خبري كه من برايش فرستاده بودم را در وبلاگش منتشر كرد. به اين ترتيب، براي نخستين بار وبلاگ ايرانيان چپ خبر احتمال تجاوز به ترانه موسوي را درج كرد، اين خبر با كمي تفاوت عين خبري بود كه چند ساعت قبل وبلاگ زيرزمين متعلق به ل.م آن را درج كرده بود اما از آنجا كه كسي هنوز آن وبلاگ را نمي شناخت خبر با عنوان وبلاگ ايرانيان چپ منتشر شد. روز بعد وبلاگ ديگري به نام چريك آنلاين جزئيات ديگري درباره احتمال مرگ ترانه موسوي درج كرد. اين وبلاگ متعلق به ر.و بود كه ل.م او را خبرنگار فرهنگي خود و از كاركنان صداو سيما مي ناميد.
حبيبي نيا مي نويسد: دو روز بعد ل.م خبر داد كه ترانه موسوي كشته شده و جسدش را سوزانده اند. دو منبع كه بطور ناشناس دو وبلاگ را منتشر مي كردند به اضافه وبلاگ ايرانيان چپ تنها مرجع پخش اين اخبار بودند، منتها خبر ابتدا توسط ل.م در اختيار من قرار مي گرفت، من براي آذر كه پيگير اين ماجرا بود مي فرستادم و وي آن را درج مي كرد، بعد با تغييراتي جزئي در دو وبلاگ ديگر كپي مي شد. در همين زمان، من از ل.م تقاضاي اطلاعات بيشتري كردم از جمله آدرس و شماره تلفن خانه ترانه موسوي كه وي مدعي بود ر.و عكس ترانه موسوي را از آنجا برداشته است ولي درست در همين زمان وي اطلاع داد كه خانواده ترانه موسوي به شمال رفته اند و پدرش نيز درگذشته است. با اصرار من ل.م محلي در حوالي خيابان آزادي را به عنوان آدرس محل سكونت ترانه موسوي اعلام كرد. من بلافاصله به آذر خبر دادم و او به محل رفت و از كسبه محل درباره وجود خانواده اي با عنوان موسوي پرس وجو كرد و خبر داد كه هيچ كس چنين خانواده اي را نمي شناسد.
حبيبي نيا با اشاره به اينكه «در 2 هفته بعد پيگيري هاي من براي يافتن ردي از ترانه موسوي به هيچ نتيجه اي نرسيد» تصريح مي كند: در اين زمان ترديدهايم را با ل.م مطرح كردم. وي گفت كه مستقيماً به همراه ر.و به كميته پيگيري كروبي رفته و شواهد مربوط به اين واقعه را در اختيار آنها قرار داده است. از او خواستم تا نام كسي را كه مدعي بود همراه با ترانه موسوي بازداشت شده را به من بدهد و او نام فردي را به من داد. مدتها بعد وقتي با او حرف زدم متوجه شدم كه او حرفهاي متناقض زيادي مي زند اما اصلي ترين ترديدي كه با آن روبرو شدم آن بود كه از طريق دو مرجع مختلف درباره فرد مذكور تحقيق كردم مشخص شد روز هفتم تير وي سركارش حاضر بوده است و در ساعاتي كه ل.م مدعي بود در بازداشت بوده مشغول كار بوده است. در حالي كه ترديدهايي جدي براي صحت اين خبر داشتم و اين اولين موردي بود كه هيچ نشانه اي از خانواده، دوستان و بستگانش نبود، يك روز ل.م به من زنگ زد و گفت ماجرا لو رفته و او كشور را به همراه ر.و ترك كرده است. طبعاً در اين مرحله من هر كمكي كه از دستم برمي آمد براي آنها انجام دادم از وصل كردن ارتباط آنها با گزارشگران بدون مرز و دوستان ديگر تا تهيه كار براي تامين مخارج(!)
حبيبي نيا اضافه مي كند: ل.م بار ديگر گفت كه همان فرد دستگير شده و اكنون ميخواهد حرف بزند و من ارتباط او و ر.و را با بي بي سي و صداي آمريكا برقرار كردم و گفتم كه روز بعد هم مي توانيم در فرانس 24 اين را پوشش بدهيم چون بالاخره ما دو نفر را داريم كه خودشان از نزديك پيگير ماجرا بوده اند و آن را رسانه اي كرده اند.
اما تا چند روز بعد هم خبري از اين دو روزنامه نگار نشد و بعد به من گفتند چون فرد مذكور آزاد شده است بهتر است فعلا سكوت كنند زيرا اكنون وزارت اطلاعات مي داند منبع خبر ترانه موسوي چه كسي بوده است. من هم در فيس بوك و تويتر نوشتم كه بزودي شاهدان سخن خواهند گفت. اما چند هفته بعد وقتي با يكي از همكاران همان فرد صحبت كردم وي اطمينان داد كه وي در تمام روزهايي كه ادعا مي شد بازداشت بوده است، مشغول كار بوده است، اين موضوع را با دو نفر ديگر هم چك كردم همگي شايعه بازداشت فرد مذكور را قوياً تكذيب كردند. در نتيجه برايم مسلم شد كه اين خبر از اساس دروغ است اما باز هم سكوت كردم تا اين دو روزنامه نگار از آن كشور به كشور ثالث ديگري منتقل شوند. حالا ر.و كه مي گفت عكس ترانه موسوي را از خانه اش برداشته و با ل.م به كميته پيگيري كروبي رفته بود، حالا مي گفت ترانه موسوي وجود خارجي ندارد.
اين ضد انقلاب فراري در پايان تبرئه نامه خويش نوشت: «من به عنوان روزنامه نگاري كه اين خبر را براي نخستين بار منتشر كردم وظيفه داشتم اعلام كنم اشتباه كردم، فريب منابعم را خوردم اما براي دستيابي به حقيقت راههاي بسياري را پيمودم و ماههاست كه مطمئنم ترانه موسوي وجود خارجي ندارد اما منتظر بودم تا اين دو روزنامه نگار به كشور ديگري منتقل شوند تا هيچ مشكلي برايشان پيش نيايد»(!)
يادآور مي شود كروبي در موج سواري بر سر اين پروژه، افتضاح بسياري به بار آورد و تلاش كرد شكست انتخاباتي خود را با اين موج سازي بپوشاند. الويري يكي از نزديكان كروبي و نماينده وي در كميته پيگيري كذايي، اوايل شهريور 88 به روزنامه زنجيره اي اعتماد گفته بود«ترانه موسوي يكي از جانباختگان است». اما وي 23 خرداد امسال در گفت وگو با روزنامه جوان تصريح كرد: ترانه موسوي يكي از همان موارد اشتباه بود. دراين باره به دلايل قول شرعي كه داده ام، مدارك را منتشر نكرده ام!! وي توضيح نداد كه كجاي شرع به او اجازه اين دروغ پردازي و بازي با حيثيت نظام و آبروي خانواده ها را داده است؟!

چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹

تصویر لحظه احتضار با استفاده از آیات و روایات

کتاب «سرگذشت ارواح در برزخ» نوشته «اصغر بهمنی» پس از مطالعه و تأیید توسط عالم گرانقدر «آیت الله جعفر سبحانی» وارد بازار کتاب شدو مورد استقبال قرار گرفت.

آنچه در ادامه می آید متن کامل این کتاب است که به تناوب زمان تقدیم می شود :
 
*حالت احتضار
چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم می داد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد.
کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند؛(2) همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آنها اشک در چشمهایشان حلقه بسته بود. چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده ام.(3) فکرش به شدت آزارم می داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم.

*مرگ(جدایی روح از بدن)
«النّاس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»
مردم در خوابند، هنگامی که بمیرند، هوشیار و بیدار می شوند.(4)
در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می کشاند، در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمی کردم اما هرچه دستش به طرف بالا می آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود(5)، تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می کرد که احساس می کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید.
عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عموجان شهادت را بگو(6) من می گویم و تو تکرار کن: اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را می دیدم و صدایش را می شنیدم. لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم، یکباره هیکلهای سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم. شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش می کنند اما هرگز گمان نمی کردم آنها در اغفال من توفیقی داشته باشند.(7)
عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود. همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند. لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در اخرین لحظات زندگیم داشتند.
زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می خواست از این وضع رنج آور نجات می یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ بوسیله چه کسی؟ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهره های ناپاک فرار کردند، هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند.(8) که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهره ام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم، در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.
انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آنروز آزادی و آرامش نداشتم حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می دیدم و گفتارشان را می شنیدم. در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه می خواهی؟ همه اطرافیانم را می شناسم جز تو. گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می خواهی؟ فرشته مرگ در حالیکه لبخند می زد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بنده ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفته ای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است.
به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود. جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازه ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود، تعدادی نیز زبان به شکوه و شکایت گشودند که ... ... تعدادی زبان به شکوه و شکایت گشودند که: زود بود؛ چرا؟ ... با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون می کنند؟! خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم، مگر می شد... فریاد برآوردم: عزیزان من! آرام باشید، مگر آرامش و راحتیم را نمی خواستید؟ پس چرا زانوی غم در بغل گرفته اید؟!
من اکنون پس از آن درد جانفارسا، به آسایش و آرامش خوشحال کننده ای رسیده ام.
با شمایم آی! آیا صدایم را نمی شنوید؟ گریه تان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه می کنید؟ فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید.
فریاد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان می سایید، در این لحظه صدای ملک الموت را شنیدم که می گفت: این جماعت را چه شده؟ فریاد و فغان از چه می کنند؟ شکوه و شکایت از چه کسی؟ چرا می گریید؟ چرا بر سر می کوبید؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است، اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا می گرفتید. بدانید که نوبت شما هم می رسد، آنقدر به این منزل می آیم تا هیچکس را باقی نگذارم. اطاعات و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.(9)
جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو می کردم ای کاش در دنیا یکبار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود. اما ... افسوس و صد افسوس!
پارچه ای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو می چرخاند.
به خاطر علاقه ای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد می زدم: آهسته تر! مدارا کن! همین چند لحظه پیش از این، روح از رگهای این بدن خارج گشته و آن را ضعیف و ناتوان کرده. اما... او بدون کوچکترین توجهی به درخواست های مکرر من، به کار خویش مشغول بود. (10)
غسل تمام شد. آنگاه کفن هایی که روزی با دست خود خریده بودم، بر بدنم پوشانیدند.
آن روها فکر می کردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است.
با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة... الصلوة... نوعی آرامش به من دست داد ...
منبع: کتاب سرگذشت ارواح در برزخ، اصغر بهمنی
______________________________



پی نوشت:
«بسمه تعالی
آشنا کردن جوانان با مبانی دینی راه های گوناگونی دارد و یکی از آنها ریختن حقایق عالی در قالب داستان است.
کتاب حاضر بنام داستان برزخ نوشته آقای اصغر بهمنی مورد مطالعه اینجانب و برخی از اساتید حوزه علمیه قم قرار گرفت. این کتاب به شیوه زیبا تنظیم یافته و خواندن آن مفید و سومند است.»
جعفر سبحانی/ 8/8/76
___________________________________
منابع:
1- نهج البلاغه/حکمت 74
2- وسائل الشیعه/ ج 2. باب 35
3- نهج البلاغه/ خ 108
4- بحارالانوار/ ج 6، ص 177
5- روضات الجنات/ج 2، ص 90
6- وسائل الشیعه/ ج 2، باب 36
7- بخارالانوار/ج 6،باب 7
8- بحارالانوار/ج 6، باب 8، ص 180-باب 6، ص 163-162
9- نفس الرحمن فی فضائل سلمان/باب 16 و بحارالانوار
10- نفس الرحمن فی فضائل سلمان/باب 16  

سه‌شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۹

«شجريان زرد است»

امير عاملي، شاعر و خوشنويس متعهد كشورمان در پاسخ به جنجال‌هاي اخير پيرامون پخش دعاي ربناي شجريان شعري سروده و به طور اختصاصي براي خبرگزاري فارس ارسال كرده است. او كه اين شعر را «شجريان زرد است» ناميده با نوشته كوتاهي شروع كرده است كه شعر و نوشته عاملي به شرح زير است:

«در پاسخ به منافقاني که مي‌خواهند با صداي سوخته‌ شجريان مردم ايران را تحقير ‌كنند؛ مردمي كه سرافراز و عاشقند مردمي كه از جنس شقايقند.

گم شدي آوازه خوان پير ما

گم شدي آخر به زير دست و پا

كرد بيگانه تو را ابزار خويش

خود شدي تا نور حق ديوار خويش

ربنايت چون خودت از ياد رفت

خيل شاگردان، هلا! استاد رفت

رفته‌اي از پيش ماها دور حيف

در سر پيري شدي مغرور حيف

مطرب عهد شبابم بوده‌اي

مزه نان و كبابم بوده‌اي

خوب مي‌خواندي صدايت خوب بود

بعد تاج اصفهان مطلوب بود

مي‏زدي چه چه براي شيخ و شاب

با نواي تار و تنبور و رباب

هست ساز اينك ولي آواز نيست

يك در گوشي به سويت باز نيست

تا نپيوندي عزيزم بر زوال

كاشكي بودي مريد اعتدال

مكر آمريكا تو را منفور كرد

زرق و برق غرب چشمت كور كرد

چونكه پيراهن دو تا شد بد شدي

مثل آن مطرب كه بد مي‌زد شدي

«سايه»ات فرموده بود آوازه‌خوان

كه مريد پيردل باش و بمان

ليك ‌اي مطرب دريغا كه غرور

كرد از مردم تو را صد سال دور

وقت پيري ناز كردي با همه

ناز را آغاز كردي با همه

ناز كم كن سوي ملت باز گرد

كم بگو ازيأس اي استاد زرد»

سه‌شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۹

تصویری از منطقه پس ازحمله اسرائیل به ایران

ساعت 5:30 صبح حدود 66 جنگنده اسرائیلی به سمت نیروگاه هسته ای بوشهر به پرواز درمیایند طی پرواز خلبان موشه ایهود به برج مراقبت اطمینان میدهد که بازگشت موفقیت آمیزی خواهد داشت و او اولین شخصی خواهد بود که نیروگاه بوشهر را مورد هدف قرار خواهد داد و با خاک یکسان خواهد کرد همینطور دیگر خلبانان طی تماس های مکرر با یکدیگر وعده جشنی در خانه میاخین خلبان کارکشته میدهند ... جنگنده ها وارد خاک ایران میشوند در همان ابتدا آتش سنگینی از سوی نیروهای ایرانی جنگنده های اسرائیلی را کلافه میکند طوری که به فاصله 30 ثانیه 25 جنگنده اسرائیلی محو میشوند سرهنگ موشه ایهود گزارش استفاده نیروهای ایرانی از سلاحی جدید را مخابره میکند اما جوابی نمی گیرد . بعد از طی مسافتی بیشتر سرهنگ موشه متوجه میشود که تمام جنگنده ها بجز او نابود شده و اوچاره ای جز بازگشت ندارد .
با مقرر فرماندهی تماس میگرد ولی جوابی نمی گیرد . بدون تعلل به سوی فرودگاه نظامی صهیون بازمیگردد در طی مسیر چندین بار با برج مراقبت تماس مگیرد که باز جوابی نمگیرد ... بعد از چند دقیقه که وارد آسمان اسرائیل میشود متوجه دود غلیظی میشود که تا دور دستها ادامه دارد او نمیتواند باند فرودگاه پیدا کند پس به پرواز خود بدون هدف ادامه میدهد دقایقی میگذرد و او تنها دود میبیند در طی مسیر ناگهان صدایی به او هشدار میدهد که شما در آسمان مصر هستید و به اخطار میدهد تا خود را معرفی کند . موشه میگوید که سرهنگ نیروی ارتش اسرائیل است و تقاضای فرود در فرودگاه را دارد .
برج مراقبت خنده‌ای میکند و میگوید کدام اسرائیل ...؟!

دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۹

مهریه جالب دختران علیرضا افتخاری

علیرضا افتخاری یکی از خوانندگان محبوب سنتی ایران، مهریه دخترانش را حفظ قرآن کریم و غزلیات حافظ شیرازی قرار داده است.
 تعيين مهريه هاي سنگين و نجومي چنان مرسوم شده است که مانند ديگر رسومِ دست و پا گير، سدي بزرگ بر سر راه ازدواج جوانان شده است. آيا ارزش هاي وجودي خودمان را با معيار سکه ها مي سنجيم و در اين بين چه بلاها که بر سر جوانان شيدا و عاشق پيش نمي آيد. جواناني که فقط به فکر رسيدن به معشوقند و ديگر هيچ. و تازه پس از ازواج مي فهمند که چه بلايي بر سرشان آمده است.
حال اگر جواني نخواهد به زندگي زناشوييش ادامه دهد ايا مهريه هاي سنگين و اين سکه ها مانع از فروپاشي زندگيش خواهد شد؟ بي شک خير، که اگر مي شد آمار طلاق به اين حد بالا نمي رفت.
جالب است بدانيم که آقاي عليرضا افتخاري، خواننده خوش صداي کشورمان، مهريه دختر بزرگش را حفظ 450 غزل از حافظ شيرازي و مهريه دختر کوچکش را حفظ 16 جزء از قران کريم قرار داده است که تا کنون داماد بزرگش 350 غزل حفظ کرده و داماد کوچکش 8 جزء از قرآن کريم را حفظ کرده است.

مرگ دلخراش بانوی خبرنگار زندانی سبز بر اثر اعتصاب غذا
مطلبی جالب به نقل از سایت خبری صراط

بر اساس گزارش های رسیده از وکیل سولماز قمرالدوله، یکی از خبرنگاران فعال سبز در هفدهم مرداد 1389 برابر با روز خبرنگار به دلیل اعتصاب غذای طولانی دار فانی را وداع گفت.
باز هم جنبش همیشه بیدار و سرافراز سبز، یکی از دختران هنرمند خود را فدای راه آزادی میهن کرد.
بر اساس گزارش های رسیده از وکیل سولماز قمرالدوله، یکی از خبرنگاران فعال سبز در هفدهم مرداد 1389 برابر با روز خبرنگار به دلیل اعتصاب غذای طولانی دار فانی را وداع گفت.
به گفته همه شاهدان عینی، متأسفانه سولماز قمرالدوله طی چند روز گذشته و آینده!!! به علت گرسنگی به حالت کما رفت و برگشت مداوم داشته است!!! به نحوی که تمامی اتومبیل هاي عمومی و خصوصی (خصوصاً اتومبیل های مدل بالا) در مسیر نامبرده وی را به خوبی می شناخته اند.(فکر بد نکنید این آشنائی به دلیل "چیز"های بد بوده است ها!!!)
لازم به ذکر است، مادر بی رحم این کشته بیگناه سبز (که زندانبان او نیز بوده است)، نه تنها برای شام، اجازه صرف دو عدد پیتزا و یک عدد نوشابه خانواده را به این کشته سبز نمی داده است بلکه از او می خواسته که کمتر غذا بخورد تا روی دستش نماند  .(آخه یکی نیست بگه مگه دویست کیلو وزن هم زیاده؟)
بخش اسفبار ماجرا آنجاست که سولماز قمرالدوله از خوردن کله پاچه نیز منع شده بود.

به گزارش شبکه خیریه بی بی سی (که خیلی خوب و گل و ماه است)، سولماز قمرالدوله قهرمان که نمادی الهام بخش برای همه مبارزان راه آزادی است، به عنوان خبرنگار آزاد، امر اطلاع رسانی و مخابره خبر میان منزل "دائی نصرت" با خانه "عمه ملوک جون" را بر عهده داشته است، همواره اعلام می کرده که: "اگه یه روز از گشنگی مردم گناهش گردن مامانم ایناست ها! "
یکی از دوستان نزدیک این شهیده ي سبزك طی خاطره ای از سولماز قمرالدوله می گوید: سولماز همیشه یک مبارز و قهرمان خیلی واقعی بود! به جون مامانم اینا همیشه دوست داشت جونش رو در راه آزادی فدا کنه و حتی گاهی پرتقال پوست نکنده و هلوی پوست کنده می خورد تا به آرزویش برسد.
خلاصه . . . جونم براتون بگه متأسفانه گرسنگی های طولانی سولماز قمرالدوله که گاه به مدت 10 دقیقه و حتی در موارد بسیاری تا 15 دقیقه نیز ادامه می یافت، باعث شد تا او اعتصاب غذا کند و بالاخره در روز خبرنگار، خبر فوت خودش را ! به منزل عمه ملوک جون اینا مخابره نماید.
لازم به ذکر است که اتاق فکرلندن و مرکز فرماندهی سبز(واقع در واشنگتن) از همین الان اعلام کرده اند همه اخبار مبنی بر زنده بودن سولماز کذب محض است و اگر کسی او راتوی خیابان دید هم بداند و آگاه باشد که او به زور شکنجه زنده شده است.
در ضمن به همین مناسبت هیچ مجلس ختمی برگزار نخواهد شد چون سبزیجات از مجالس ختمی که برای آدم های زنده گرفته می شود، خاطرات خوشی ندارند!

یکشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۹

حاشیه ای بر اظهارات حاج منصور و اقدامات تخریبی علیه وی

رمضان آمد با شبهای عرشی مسجد ارک ، با مناجات های عارفانه حاج منصور ارضی، همان که صلوات شروع مناجتش آتش به وجود آلوده مان می زند و روح و جسمی که یکسال به دنبال هوا و هوس، سرکشی کرده حال باید صیقلی دوباره ببیند و در این میان بیچاره و مفلوک کسانی که روحشان صیقل پذیر نیست و به قول حاج منصور " نمی خواهند روح حیوانی را با روح الهی تعویض کنند هر چند صورت انسانی داشته باشند و شیطان انسی که می گویند همین ها هستند .
رمضانی دیگر آمد با نصیحت های پدرانه پدری دلسوخته که اگر نیش تندش در کنار رافتش نبود ما هم صد نه هزاران بار مانند دیگران باخته بودیم . پدری که در هر زمان ممکن در مجالس و محافل اهل بیت (علیه السلام) به فرزندانش نهیب می زند تا از جاده و وادی حق و ولایت خارج نشوند هر چند در این میان فرزندانی هم پیدا می شوند که نهیب دلسوزانه پدر را با سیلی جهل پاسخ می دهند ، اما این پدر از آنجایی که با اربابش عهدی ناگسستنی دارد اگر آماج تیرها و نیزه ها قرار بگیرد نمی گذارد یک تیر زهرآگین به سمت نوکران حسینش نشانه رود . می دانید چرا ؟ او برای رشد فهم و درک سینه زنانش رنج های بسیار را تحمل کرده که خصوصیت شاخص پدر همین است که نگذارد فرزندانش از راه اصلی خارج و از کف بروند .با زبان بی زبانی میگوید : به اندازه کافی به قلب اربابم تیر جهل نشاندند .
آری ،ما منصور ارضی را اینگونه میشناسیم پدری دلسوز که امتداد گریه هایش را باید از اشک چشم مولاعلی (ع) در چاه و سجاده نماز مادرمان زهرا(س) جستجو کرد .چیزی نداریم از خود بگوییم هر چه داریم حرفهای اوست که از مسجد جامع دهه 60 " و آن پا منبری های عاشق و مرد،که خیلی هایشان شهید شدند و اگر نامردیی کرده باشند در حق حاج آقا کرده اند " یاد گرفتم .
همیشه گفته ام اصلا رمضان و سحرهای مسجد ارک با سخنرانی های آتشین حاج منصور برای سینه زن هایش لذت بخش است ، خیلی وقتها از خود می پرسم براستی اگر حاج آقا نبودند چه کسی پیدا میشد تا بعضی مسئولین بی مسئول را نهیبی بزند تا از خواب غفلت بیدارشوند ؟ چه کسی این خلق الله را که از صبح تا شب به دنبال مطاع دنیا و لقمه نانی در حال کلنجار با یکدیگر هستند را هوشیار می کرد.؟ هرچند به قول حاج آقا بعضی از سینه زن هاش در آخر امر هم بیراهه را پیش گرفتند که صد البته باید علت را در امور و رزق خود جستجو کنند .در این میان امسال هم مانند گذشته کسانی پیدا شدند که هر کلامی که از دهان حاج آقا بیرون می آید را پیراهن عثمان کنند و برای اینکه بازار خبر چینی و حرافی کساد نباشد ،مزخرفی به میان آورند تا بلکه جاهلانی پیداشوند و به گزاف به آنها بفروشند .
شاید اکثردوستان خبر حضور محسن رضایی را در شب اول رمضان در مسجد ارک شنیده باشند و حتما اطلاع دارید به تازگی آقا محسن ، همان فرمانده اسبق سپاه به تازگی درمراسم های مختلف مداحان معروف تهران حاضر و الظاهر به دنبال تطهیر چهره خود می باشد .
چهره ای که بسیاری از رزمندگان دوران دفاع مقدس صورت خوبی از او به خاطر ندارند ، کسی که نام او در کنار هاشمی رفسنجانی معنا پیدا میکند . مخصوصا که حضور وی بدون تردید با دستور هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری کلید خورد ، با اینکه همه می دانستند او رای نخواهد آورد ، اما آمد تا رای احمدی نژاد را پایین بیاورد .
به قول حاج سعید قاسمی : او همان کسی است که خود را کفیل شهدا می داند و دوشادوش آن شیخک و نخست وزیر امام آمد و تا توانست کش فتنه را کشید و چون تا حدودی از بینش سیاسی برخوردار بود تا اوضاع قمر در عقرب شد از سنگر و مواضعی که با دیگر سران فتنه ساخته بود عقب نشینی کرد .
وقتی آقا محسن وارد حیاط مسجد شد به همراه محافظانش در نزدیک درب حیاط با متوقف کردن او توسط حاج حسین الله کرم بر روی زمین نشست . حسین الله کرم چند دقیقه ای در کنار محسن رضایی به صورت نیم خیز نشست و با او گفتگو کرد. وقتی شب گذشته (شب سوم ) با حاج حسین صحبت کردم که حاجی با محسن رضایی چی میگفتی ، گفت : گفتم جلو نیایید همین جا بنشینید نمی شه بیایید جلو . و اصلا چشم حاج آقا به محسن رضایی هم نیافتاد چه برسد بخواهند از او استقبال هم کنند .
یکی از دوستان به من گفت بعد از مراسم ، محسن رضایی مجلس را ترک کرد ، مثل اینکه چند نفر لحظه سوار شدن محسن رضایی به خودرو با مشت بر روی ماشین کوبیدند .
متاسفانه بعضی دوستان نمی دانم با چه استدلال و منطقی حرف های حاج آقا را درهمسویی و حمایت از محسن رضایی تلقی کرده و کار را به جایی رساندند که کلام حاج آقا را با حذف یکی دو کلمه تحریف و به خورد رفقای هئیتی می دهند .
از آنجایی که همیشه احتمال تحریف و سوء استفاده از بیانات حاج آقا هست متن دقیق سخنان ایشان را که از فایل ضبط شده پیاده شده با هم مرور می کنیم .
حاج آقا در ادامه بحثشان راجع به وظیفه صائمین و حالات روزه دار در ماه مبارک رمضان می فرمایند :
( این را بدانید شیاطین و دارو دسته جنیان در این ماه دست بسته اند ولی شیاطین انسی وجود دارند ، من خیلی متاسفم برای بعضی ها ، دور از جون شما ، الاغ میان الاغ میرن . اینجا در بازه و چون در این محیط کسی قرار گرفت نمی شه حرفی زد و حرف مشکله . اگر می تونید برید سر کارش ، سر مسئولیتش میخواهی کاری کنی برو اونجا ، دیشب کسانی که با اون بنده خدا (محسن رضایی ) اون کار رو کردند و فحش دادند و اهانت کردند ،به گفتم حسین (سازور) بیاد بخونه تا من برم جلو در ببینم که کدوم کره خری بوده . اینجا دستگاه خداست هر کی بیاد مهمونه ، اونم تو مسجد ارک که تمام چشم ها و حرکات دنبال میشه .کسانی که آلوده شدن در ماه رمضان هم به گناهشون ادامه می دن ، کسانی که این کارو کردند از ما نیستند .)
این تمام حرف حاج آقا راجع به برخورد با آقای رضایی بود .خوب است جهت قضاوت ، نوشته بنده را با چند وبلاگی که درباره این موضوع موضع گرفتند را بخوانید . من سوالی از شما خوانندگان دارم میشود دم در ایستاد و هر کسی که اعتقادش با شما در تضاد هست را از مجلس بیرون کنیم ؟ اگر به کلام حاج آقا توجه کرده باشید دریافت خواهید کرد که حاج آقا فرمودند : اگر مشکلی دارید بروید محل کار و محیطی که طرفتون مسئولیت داره باهاش برخورد کنید نه در خانه خدا . کجای این حرف در تضاد با حدود شرعی و دینی ماست ؟ و کجای این کلام حمایت از محسن رضایی را در ذهن متصور میکنه ؟
شما به تناقض گویی جملات در این وبلاگ ها توجه کنید ...
جالب تراینکه نویسنده یک از همین وبلاگ ها شروع فتنه را از شب دوم رمضان در مسجد ارک و با سخنان حاج آقا عنوان کرده که وی امت حزب الله را کره خر و الاغ نامیدند !!!
بنده می گویم : ازکی تا به حال چهار کج فهم شدند امت حزب الله ؟ در نقل بخش دیگری از صحبت های حاجی نویسنده می گوید : که اگر دوباره وی بیاید (محسن رضایی ) میکرفون را به سازور سپرده و میام دم در تا شناسایی کنم .
وبلاگ گزارش اقلیت در پست " پس از صانعی نوبت سعید حدادیان است " نوشته : ظاهرا بعضی از مداحان که به واسطه ، مورد لطف قرار گرفتن توسط مردم ! به جایی رسیده اند وهّم ایشان را برداشته است که حالا ولی مردم هستند .... و به مداحان متذکر میشوم که اگر شما اینجا هستید به لطف انتخاب احمدی نژاد است و فراموش نکنید دوران خفقان خودتان را در زمان اصلاحات .
آقایی که این چند سطر را نوشته ای به تو می گویم ،هر خواننده ای با مطالعه نوشته ات متوجه می شود یک چیزی شنیده ای و از ماجرا بکلی بی اطلاعی با نگاه کلی به وبلاگتان فهمیدم که تازه اول راهی و نصیحت میکنم که بروید به جدول فیلم های سینماها که در وبلاگتان به نمایش گذاشته اید سرگرم باشید .لذا دلیلی نمی بینم پاسخی ارائه کنم ولی جهت اطلاع به دیگر عزیزان عرض میکنم ، همه پا منبری های اصیل حاج آقا که از دهه 60با روضه های او بزرگ شده اند می دانند که مداحانی که حول محور ایشان می گردند چه در دوران منحوس اصلاحات و چه سازندگی نفوذ کلامشان مانند لبه تیز تیغ بر گلوی ولایت ستیزان جای داشته حال شخص حاج منصورارضی که جای خود دارد و اگر به جایگاه و اعتباری رسیده اند به لطف و عنایت خداوند و نظر و نفس اهل بیت (ع) بوده است .
اینکه حاج آقا و شاگردانش از لطف احمدی نژاد به اینجا رسیدند حرف گزاف و خنده داری است چرا که اگر رئیس جمهور محبوبمان به جایی رسیده به لطف خدا و حمایت همین مداحان بود که در آن شکی نیست .
اما در پایان عرض کنم نوشتن چنین مطالبی در بعضی وبلاگ ها و سایتها که در پی نفاق بین حزب الله و رئیس جمهورهستند کاملا طبیعی است چون بقای منافقان در نفاق افکنی است اما ما می دانیم علت این هجمه ها به سمت حاج آقا فقط بر سر علف هرز دولت دهم است .وجود این شخص در دولت که جز منشی بودن رئیس جمهور وظیفه دیگری ندارد به صلاح رئیس جمهور عزیزمان نمی باشد . کسانی که گوی سبقت را در اجرای فرامین رهبری از دیگران ربوده اند خوب است به نامه امام خامنه ای که در پی معاون اولی مشایی به رئیس جمهور دادند نگاهی بیاندازند .
از همه کسانی که به خاطر این جناب مشایی بر دیگران هجمه میکنند این سوال را دارم ، کدام مسئول دفتری از بدو حیات انقلاب اسلامی اینگونه خبر ساز و مشکل ساز در جامعه بوده است ؟
به جز حرفهای دو پهلو و ایجاد فتنه و تفرقه و شکاف میان بچه حزب الهی ها و دلسوزان انقلاب در هر پست و منصب کار دیگری ایشان انجام داده است ؟
مقام معظم رهبری ، خطیبان نماز جمعه ، آیت الله جنتی ، آیت الله مصباح یزدی ، سرلشگر فیروز آبادی و بچه حزب الهی ها همه اشتباه میکنند و فقط جناب مشایی درست فکر میکند و مشکلی ندارد ؟!!!
حاج منصورارضی در اثنی حمایت از آقای احمدی نژاد در دوران انتخابات مکرر اعلام کردند اگر روزی ایشان از خط ولایت و مبانی اصولی انقلاب و ولایت خارج شود ما در مقابل او می ایستیم چرا که ما با کسی عقد اخوت نبسته ایم ایشان در بسیاری از محافل به صورت گذرا به عملکرد رئیس جمهور عزیزمان در کنار حمایت انتقادهایی هم داشته که این دلیل عبور از رئیس جمهور نمیباشد و معلوم نیست بعضی حامیان رئیس دفتر رئیس جمهور در این وادی به دنبال چه هستند .اما اگر می خواهید بدانید آیا حاج آقا دست از سر جناب مشایی بر میدارد یا نه ، باید بگویم صحبت های دیشب (شب سوم) حاجی ، نشان از ادامه اعتراضات ایشان و امت حزب الله نسبت به عملکرد ایشان دارد .

برگرفته از وبلاگ بهشت خوبان

پنجشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۹

وحشت رسانه های ضد ایرانی از تصاویر حفر قبور برای متجاوزین

پس از نمايش يك فيلم كوتاه از قبرهاي آماده اما خالي در جنوب ايران، برخي منابع خبري منطقه ای و فرا منطقه ای نتوانستند وحشت خود از اين تصاوير را پنهان كنند.
افزودن عنوان
پایگاه خبری عربی "ایلاف" در این باره نوشت: این موضوع وقتي جدي تر به نظر می رسد كه، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران ایران اعلام كرد: « همانگونه كه قبرهاي ايران پذيراي نظاميان صدام بود هم اكنون نيز قبرهايي براي پذيرايي سربازان آمريكايي تدارك ديده ايم.»
وی در بخش دیگری از سخنانش نیز گفته است: « به منظور حفظ تمامت جسمی و کرامت کشته شدگان دشمن و پيشگيری از مفقوديت بلند مدت آنان ترتيبی اتخاذ شده است تا با حفر قبور کافی در مناطق مرزی و يا نقاط مرزی نزديک به خطوط نبرد عمليات تدفين اجساد سربازان دشمن به خوبی و در کمترين فرصت ممکن انجام گيرد.»
سردار پاسدار "ميرفيصل باقرزاده" فرمانده كميته جستجوي مفقودين ستاد كل نيروهاي مسلح در گفت وگويي كه امروز يكشنبه در پايگاه اطلاع رساني بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس انتشار يافته است،‌ اعلام کرد: تعداد 320 هزار قبر براي متجاوزان احتمالي به خاك ايران در حال حفر است. وي گفت: اين برنامه بر اساس كنوانسيون ژنو و با هدف "حفظ تماميت جسمي و كرامت كشته شدگان دشمن" اجرا مي شود و در آن، پيش بيني شده است به طور متوسط در هر استان مرزي كشور بين 15 الي 20 هزار قبر براي سربازان دشمن متجاوز حفر شود.


در همین باره روزنامه انگلیسی "ديلي تلگراف" نوشت: اين تصاوير به صورت نمادين تهيه و پخش شده است و ممكن است مربوط به سال ها قبل باشد و در واقع ايراني ها همچنان در جنگ رواني عليه آمريكا پيشتاز هستند.
آسوشيدپرس نيز به نقل از یک فرمانده ارشد نظامی ایران گزارش كرد: همانگونه كه قبر سربازان ارتش صدام را حفر كرديم قبور آمريكايي ها را نيز از هم اكنون حفر كرده ايم.
این خبرگزاری مي افزايد: همه مي دانند كه هيچگاه جنگي بين ايران و آمريكا رخ نخواهد داد و يا حداقل درگيري زميني بوجود نخواهد آمد و اين قبرها اگر جسدي را در خود جاي دهد آمريكايي نخواهد بود بلكه اجساد سربازاني خواهد بود كه از كشورهاي منطقه و به طور مشخص از كشورهاي عربي به كمك آمريكا خواهند داد! زيرا ايران بارها اعلام كرده چنانچه از سوي آمريكا مورد هدف قرار گيرد ، هدف هاي مشخص در كشورهاي همپيمان آمريكا در منطقه را نابود خواهد كرد.
"ايلاف" نیز در بخش دیگری از خبر خود مي نويسد: ايران و آمريكا در خط قرمز مجازي يكديگر براي جنگ قرار گرفته اند.
این موضع گیری ها به سخنان سردار باقرزاده بر می گردد که جدای از مباحث بالا گفته بود: «در تلاش هستيم تا با اقدامات پيشگيرانه، گام مفيدی برای کاهش رنج ها و آلام خانواده های آن گروه از سربازانی که در تجاوز احتمالی به کشورمان به هلاکت می رسند برداريم و نگذاريم تجربه تلخ و طولانی جنگ ويتنام تکرار شود.»

چهارشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۹

بهزاد نبوی ، فعالترین فتنه گر در سال همت مضاعف و کار مضاعف
1- مهندس بهزاد نبوي را همه مي شناسند،او از چهره هاي برجسته سياسي كشور پس از پيروزي انقلاب است.
بهزاد نبوي كه بنا برقولي در زندان ساواك قبل از انقلاب به دست شهيد محمد علي رجايي مسلمان شده(1) خود مي گويد :
"خانواده پدري من اهل سبزوار هستند و پدرم آدم غرب زده و روشن فكر مابي و مادرم هم با من در زمينه مسائل اعتقادي كار نمي كرد پدرم اهل نماز خواندن نبود ومن تقريبا تمام عمرم را با مادر بزرگ و پدر بزرگم زندگي كردم" (2).
بهزاد نبوي وزير صنايع سنگين دولت مير حسين ، نائب رئيس مجلس ششم، مشاورآقاي خاتمي در دوره وزارت ارشاد و از عناصر تاثير گذارجبهه اصلاحات است .
اين چريك پشيمان كه پرونده رد پاي او در انفجار دفتر رياست جمهوري كه منجر به شهادت رجائي و باهنر شد براي بعضي ها هنوز باز است ، از سردمداران جريان سازي استحاله ارزشها ي انقلاب و مباني ولايت فقيه در سالهاي پس از جنگ و البته ميدان دار نوشاندن جام زهر به خلف صالح امام خميني (ره) در نامه معروف مجلس ششمي ها است
2- بهزاد نبوي كه اكنون 68 سال دارد بايديك پير مرد خسته سياسي محسوب شود،او اكنون از متهمين رديف اول فتنه 88 و جنگ نرم عليه نظام اسلامي و رهبري است
اين چريك پير كه چندي است مردم او را با لباس راه راه در جلسات دادگاه هاي آشوب هاي پس از انتخابات دهم مشاهده مي كنند هنوز نقش خود را به عنوان يك استراتژيست خاكستري و مهره محوري اما پنهان جريان فتنه به خوبي بازي مي كند بهزاد 68 ساله كه بيماري حاد قلبي دارد و به همين علت يعني مرض قلب در بيمارستان بستري بوده در فروردين سال همت مضاعف وكار مضاعف براي استراحت از بند سياسي زندان اوين بنا بر شنيده ها چهار پنج روزي مرخصي به اصطلاح استعلاجي گرفته است.اما افرادي كه جريان هاي سياسي داخلي را پيگيري مي كنند حتما در هفته گذشته اخبار متعددي از ديدارهاي پنهان اين چريك پير و بيمار در سايت هاي معروف سياسي خوانده اند
دیدارهای متعدد بهزادنبوي با فعالان سیاسی کشور
بهزادنبوی لیدر سازمان مجاهدین انقلاب در ایام مرخصی خود از زندان دیدارهای متعددی را با فعالان سیاسی کشور داشته است.
به گزارش«جوان آنلاین»،در حالی که طی ماه های گذشته فشارهای زیادی برای مرخصی بهزاد نبوی لیدر سازمان مجاهدین انقلاب به بهانه بیماری وارد آمده بود، وی پس از اعطای مرخصی دیدارهای متعددی را با برخی چهره های سیاسی کشور تنظیم کرده است.
در همین راستا پس از انتشار خبر دیدار بهزاد نبوی با آیت الله هاشمی رفسنجانی در کیش جدیدترین اخبار بدست آمده حکایت از آن دارد که وی با شیخ یوسف صانعی نیز در مشهد دیدار و گفتگو داشته است.گفته می شود در این دیدار طرفین به بررسی اوضاع سیاسی کشور و حوادث بعد از انتخابات و مسائل جزئی تر دیگری در خصوص ادامه فعالیت جریان اصلاح طلبان بحث و گفتگو داشته اند.
 3- اما نكته اي كه در اين ميان ميتواند درس عبرتي باشد براي جوانان انقلابي و همچنين خواص و نخبگاني كه ادعاي سربازي ولايت و پاسداري از مباني اسلام و انقلاب را با خود يدك مي كشد اين است كه اين چريك- 68 ساله و بيمار- جبهه ضديت با ولي فقيه و نائب امام زمان(عج)حقا در زمينه همت و كار مضاعف الگوي بسياري از مدعيان پيروي از رهبري است
ببنيد، او كه بيماري قلبي حادي دارد در همين چند روز مرخصي از زندان چطور از" لحظه لحظه"عمر خود در راه مبارزه با گفتمان اصولگرايي استفاده ميكند، يك روز در كيش با هاشمي رفسنجاني درباره ادامه راه فتنه سبز مذاكره مي كند و بلافاصله به مشهد مي رود تا در پوشش شهر زيارتي با رهبر مذهبي فتنه گران يعني يوسف صانعي ديدار مخفيانه داشته باشد، او كه شنيده ها از حضورش در شمال كشور هم خبر ميدادند در عرض همين چند روز مرخصي كه مي توانست از ترس سكته و ايست قلبي روي تخت بيمارستان طي شود چندين جلسه هم با مهره هاي برجسته جريان اصلاحات در تهران داشته تا پيام ديدارهاي مشهد و كيش را به ياران سبز برساند
گويا بهزاد نبوي پيام سال 89 آقا را براي پيگيري اهداف خود برعكس خيلي از ما ها خوب درك كرده است آن هم در سن نزديك 70 سالگي ! براي همين است كه در عرض همين4،5 روز مرخصي به جاي استراحت در تعطيلات نوروزي آن هم كنار خانواده، جنوب و شمال و شرق كشور را با همت مضاعف طي كرده تا نقش عمار را براي موسوي بهتر از عمار هاي رهبري بازي كند و با كار مضاعف اثبات كند كه براي تضعيف دولت مكتبي و ارزشهاي اسلام ناب و رهبري انقلاب هنوز دود از كنده بلند مي شود و از بچه هاي جنبش سبز بخاري برنمي خيزد ، البته شايد اگر من جاي مسئولين قوه قضائيه بودم به پاس اين همت و كار مضاعف ايشان چند روز هم مرخصي تشويقي به او مي دادم تا براي پيام نوروزي حضرت آقا هم فرهنگ سازي كرده باشم

پي نوشت:
1- جريان ها و سازمان هاي مذهبي از 1320 تا 57، رسول جعفريان
2- چريك هاي پشيمان ، تاريخچه سازمان مجاهدين انقلاب ، انتشارات كيهان

دوشنبه، مرداد ۱۸، ۱۳۸۹

رفتارهای مشایی ، اثبات کننده هوشیاری رهبری معظم انقلاب

بدون هرگونه مقدمه چینی ، متن نامه هشداردهنده رهبر باهوش و آینده نگر ایران اسلامی حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای به دکتر احمدی نژاد را در ابتدای شروع به کار دولت دهم مرور می کنیم :
«انتصاب جناب آقاي اسفنديار رحيم مشايي به معاونت اولي رئيس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالي و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگي ميان علاقمندان به شما است. لازم است انتصاب مزبور ملغي و كان لم يكن اعلام گردد.»
دقت در بند بند همین چند جمله کوتاه و مقایسه آن با شرایط جاری کشور نتایج اعجاب برانگیزی را به دنبال دارد .
1- انتصاب رحیم مشایی بر خلاف مصلحت جنابعالی
پیش بینی هوشمندانه ای که متأسفانه با عدم درایت رئیس جمهور در این موضوع خاص کاملا محقق گردیده است .
2- انتصاب رحیم مشایی بر خلاف مصلحت دولت
این پیشبینی هم متأسفانه به همان دلیل نخست تحقق یافته است .
3- این انتصاب موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است .
این جمله عجیب و پیش بینی شجاعانه در آن مقطع هم امروز به اثبات رسیده و مهمترین علت سرگشتگی و نگرانی جمع عظیمی از حامیان دولت مکتبی و اصولگرای دکتر احمدی نژاد ، ریشه در رفتارها و گفتارهای غیرمعقول و عجیب اسفندیار رحیم مشایی دارد که با یدک کشیدن عنوان رئیس دفتر رئیس جمهور در دولت اصولگرا ، رفتارهایی غیر اصولی و گاها غیر دینی را از خود بروز می دهد .
4- لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد
در پشت این حکم صریح و محکم رهبر معظم انقلاب ، رگه هایی از تمرد پیشین رئیس جمهور دیده می شود که سبب شده تا رهبری عزیز ، ناچار به نگارش حکم ولایی شده اند . علیرغم آنکه خود مشایی پس از یک هفته از نگارش نامه حضرت آقا ، از پست معاون اولی استعفا داده و به ظاهر تمکین نمودند لیکن بزرگترین نمره منفی آقای دکتر احمدی نژاد در همین فراز تاریخ ثبت گردید چراکه اولا تمکین به حکم ولایی با یک هفته تأخیر اتفاق افتاد ؛ ثانیا شیوه تمکین هم با ظاهری نامطلوب یعنی استعفای متکبرانه رحیم مشایی و پذیرش همراه با اظهار تأسف رئیس جمهور همراه بود ؛ ثالثا با ابلاغ حکم ریاست دفتری رئیس جمهور آن هم بلافاصله پس از نامه رهبری عزیز و در ادامه واگذاری حداقل دوازده پست رسمی و مهم کشوری به همین شخصیت مورد مذمت رهبری انقلاب 
مجموعه ای از اشتباهات زنجیره ای جناب آقای دکتر احمدی نژاد بودند که عوارض منفی آنها تا آخرین روزهای کار این دولت و حتی سالها بعد از آن دامنگیر جبهه اصولگرایی و شخص رئیس جمهور مکتبی خواهد بود .
علی ایحال ظاهرا دکتر احمدی نژاد نصیحت ناصحانه مقام عظمای ولایت و خیل عظیم حامان اصولگرای خود را جدی نگرفته و در یک مسیر یک طرفه غیر قابل بازگشت در حال رانندگیاست . ادامه این رفتار سبب خواهد شد تا پیش بینی های در حد اعجاز رهبری معطم انقلاب ، هر روز بیش از پیش اثبات شده و جایگاه دکتر احمدی نژاد را در میان حامیان اصلی ایشان تضعیف گردد .
البته امیدواریم که دکتر هرچه سریعتر هشیاری خود را بازیافته و با خلع ید اسفندیار مشایی ، طرحی نو دراندازد .    ان شاء الله  

شنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۹

برنامه های حاج منصور ارضی در ماه مبارک رمضان

انشاالله برنامه ماه رمضان المبارک حاج آقا منصور عرشی( به قول مرحوم حضرت آیت الله بهجت) به شرح ذیل برگزار خواهد شد :

از شب اول ماه مبارک رمضان ( ازچهارشنبه شب بیستم مرداد هشتادو نه ) الی شب آخر ماه مبارک در مسجد ارک ازحدود ساعت یازده شب به بعد بازاست
این برنامه باقرائت قرآن کریم آغاز میشود و بعد از سخنان منبری و قرائت آیاتی از کلام الله مجید در محضر حاج منصوراز نصایح پدرانه حاجی و سخنان حکیمانه اش بهره مند شده تا در قالب تفسیر فرازهای دعا ، بگوید هرآنچه را که دیگران از گفتنش معذورند و با صدای رحمانیش همگان را بسوی خدا رهنمون گردد .