آمار كوشالي: ژانویهٔ 2011

كوشالي

شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

چراغی را که ایزد بر فروزد    هرآنکس پف کند ریشش بسوزد

یادش بخیر ، تو فتنه های سال 88 ؛ آمریکاییها و اسرائیلیها چقدر خوشحالی می کردند که بالاخره راه ضربه زدن به نظام الهی جمهوری اسلامی ایران رو پیدا کرده اند .
تلفیقی از جلبک سبز مخملی ، وطن فروش های بین المللی ، بهائیهای بی وطن ، سلطنت طلبهای آواره ، مال حروم خورهای مدعی دینداری ، آقازاده های عشق فرنگ ، ورشکسته های سیاسی ؛ با پشتوانه جمعیتی از بدنه ملت که با دروغ و دغل رسانه های صهیونیستی و عوامل داخلی آنها به میدان آمده بودند پایه های امیدواری شیطان شده بودند !
شیطانکهای منطقه در آن روزها برای دمیدن در آتش فتنه ایران عزیز سنگ تمام گذاشته بودند و همین کشورهای عربی دیکتاتوری خاورمیانه با فرمان اربابان آمریکائی خود ضمن ارسال چمدانهای پرپول برای برخی از سران فتنه و هم حزبیهایشان ، رسانه های ماهواره ای خود را در خدمت فتنه گران گذاشته بودند تا به قول خود ریشه تشیع علوی و تفکر مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه را برای همیشه بخشکانند .
اربابان صاحب تکنولوژی  فتنه گران در آن سوی دنیا با فعال کردن بسترهای نوین رسانه ای همچون یوتیوب ، فیس بوک ، ایمیل و ... به قول خودشان از حصارهای امنیتی نظام گذشته و جوانان معترض را سازماندهی کردند 
در آن روزها ایجاد این بسترهای ارتباطی در راستای رسیدن به هدف بزرگ شیطان یعنی خاموش کردن ندای حق طلبانه ایران علوی به رهبری حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (حفظه الله) آنچنان مهم جلوه می نمود که این احمقها فراموش کردند که بستر خاورمیانه در انتظار جرقه ای است تا آتش فشان خشم ملتهای در بند اسلامی را برانگیزاند و نظامهای دیکتاتوری وابسته به شیاطین را بر باد دهد .
بستری را که صهیونیسم بین المللی از ترس سخنرانیهای شجاعانه دکتر محمود احمدی نژاد در رابطه با هولوکاست و نابودی قریب الوقوع دولت اسرائیل برای سرنگونی نظام ولایی ایران عزیز تدارک دیده بودند امروز در اختیار میلیونها مسلمان تحت ستم خاورمیانه قرار گرفته تا نظامهای سکولار و دیکتاتور منطقه را نابود سازند . به قول قدیمی های خودمان : « چراغی را که ایزد بر فروزد   هر آنکس پف کند ریشش بسوزد » !
ایام دهه فجر انقلاب اسلامی ایران است و یاد و خاطره امام عزیز خمینی کبیر (ره) در جان و دل ما طنین انداز است . همان مرد الهی که با ورودش به ایران پایه های قدرت شیاطین بر مردم را به لرزه در آورد و تا روز آخر عمر مبارکش ، حتی لحظه ای کوتاه یک تار موی کوخ نشینان را به کل ثروت کاخ نشینان نفروخت .
پس از رحلت آن بزرگ مرد تاریخ شکم فربهان امّت به تکاپو افتادند تا اجازه ندهند سیره امام تداوم یابد و به قول خودشان اشتباهات امام را جبران کنند .
این اواخر کار را به جایی رسانده بودند که علنا می گفتند باید تفکرات امام را به موزه ها سپرد و گوش به حلقه اربابان فرنگی خود اسلام عزیز را به قربانگاه می کشاندند .
اما سران اردوگاه شیطان یک نکته را از یاد برده بودند و آن هم اینکه مدیریت نهایی دوران آخرالزمان با امام معصومی است که به زودی خواهد آمد و در میدان نبرد مومنان حقیقی و فاسدان عالم ، پشتیبان مومنان است و در صورت مجاهدتهای ملت نصر و پیروزی ایشان را ضمانت فرموده .
امروز که خشم فرو خورده ملتها از ظلم و جور طاغوتیان از اردن تا تونس و از مصر تا یمن را درنوردیده و به عینه می بینیم که جهان پر از ظلم و جور شده است آیا وقت ظهور را نزدیک حس نمی کنید !؟
آیا ملتها امروز آمادگی ندارند تا منتقم خون حسین (ع) بر دیوار کعبه تکیه زند و ایشان را فرابخواند و ندا سردهد « أناالمهدی »
مولای ما ، لحظه ها را می شماریم و در انتظاریم که این دوران سخت دوری به پایان رسد . ما ملت ایران با ابراز انزجار از سامریهای امت خود ، سال گذشته با راهپیمایی دهها میلیونی خود در نهم دی عشق و ارادت خود را به محضر نائبتان نشان دادیم و ثابت کردیم که در سپاه سید خراسانی آماده ایم که شما را یاری کنیم .
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج والعافیه و انّصر وجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته
با الها ، در ظهور ولی خود گشایش فرما و سلامتی و پیروزیش را ضمانت نما و ما را از یاران و دوستان و شیعیانش قرار بده 
آمین یا ربّ العالمین

یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۹

فروشگاه هاي لوازم آرايشي، خاکريز جنگ نرم دشمن اند
بسم رب الشهدا والصدیقین
يک روز عصر دلتان در خانه مي گيرد و مي خواهيد به پارک شهر برويد. مثلا پارک ملت که چه عرض کنم؟! پارک ذلت! پارک لذت! بورس فروش غيرت! نکبت! نه سرسبز! از همه رنگ! رنگين از دخترکان ارزان قيمت. ولش کنيد اصلا. ما مي رويم براي هواخوري. نه خدايي نکرده براي امر به معروف و نهي از منکر! ما اهل اين غلط ها نيستيم. ما هم مثل قرتي ها بي غيرتيم. اين را گفتم که يک وقت فکر نکنند عطر ايمان مي خواهد فضاي جامعه را به گند بکشد. عطر هم فقط از آن عطرهايي که جنس مخالف را جذب مي کند. گل ياس و محمدي براي مجلس ختم است که به بازماندگان آرامش بدهد. اگر جامعه متمدن ما را سيخ نزند از اينجا به بعد ديگر راجع به عطر و ادکلن حرف نمي زنم. مي رسيد سر کوچه و تابلوي کوچه را مي بينيد که روي آن بزرگ نوشته سي و پنج و زيرش کوچک نوشته "شهيد عزيزي" ! براي اينکه يک وقت مردم راه را گم نکنند! شانس که نداريم! يکدفعه راه را گم مي کنيم و مي افتيم در صراط مستقيم! در راه شهدا و ضعفا و امام و رهبري. اين ها ديگر نفسمان را مي گيرد!دلمان براي ادکلن هاي play boy وسيگار مگنا تنگ مي شود!
تا مي رسيد سر کوچه با مغازه لوازم آرايشي اول (طبقه همکف يک خانه ي جنوبي) مواجه مي شويد.
سر کوچه که رسيديد به سمت چپ مي پيچيد و وارد خيابان فرعي مي شويد، دومين لوازم آرايشي؛ به سمت خيابان اصلي مي رويد و به محض اينکه وارد آن مي شويد مغازه اول نه، ولي دومي لوازم آرايشيست؛ کمي جلوتر مي رويد و نگاهي به آن طرف خيابان مي اندازيد، باز هم لوازم آرايشي اين بار يک فروشگاه بزرگ... .
يک ساعتي را دور پارک راهپيمايي مي کنيد و انواع متلک هاي جديد سيخ سيخي ها به دخترها را ياد مي گيريد. بالاخره ياد گرفتن که بد نيست! البته رئيس جمهورمان قول داده که با هدفمندي يارانه ها مشکلات حل مي شود. مثلا سيخ سيخي ها پول برق براي اتوي مو ندارند. در مسير برگشت با خودتان مي گوييد "اين بار از خيابان ديگري به خانه برمي گردم، بهتر است...".

به فکر فرو رفتم...
مگر در اين محله چند زن و دختر زندگي مي کنند که سرتاسر آن از فروشگاه لوازم آرايشي پر شده است؟ هر قدر هم که تراکم جمعيت زياد باشد، آيا بايد اين وسايل آرايشي وسوسه انگيز هر چند متر در مقابل ديد دختران جوان و نوجوان باشد؟ يا عکس هاي خانم هاي آرايش کرده ي اجنبي معلوم الحال روي شيشه هاي مغازه ها و فروشگاه ها در چشمان پسران جلوه نمايي کند؟ مي دانيد، چند وقتي هست که دلم براي بوي باران تازه و خاک لک زده است!؟
بگذاريد از وضع داخل تعدادي از اين فروشگاه ها هم کمي برايتان بگويم.
برخي فروشندگان که خود مانکن هايي شده اند و مي شود به جاي نگاه کردن به بروشورها و عکس ها و عروسک هاي پلاستيکي، آن ها را نمونه ي تبليغات هر نوع آرايش و لوازم مورد نياز آن دانست. فرقي نمي کند که پسر باشيد يا دختر! در هر لوازم آرايشي هم براي خانم ها و هم براي آقايان مدلينگ وجود دارد! البته با رعايت کامل شئونات اسلامي از نوع آمريکايي!!!!!
ولي در اسلام آمريکايي که ما حکمي مبني بر تماس بين بدن زن و مرد نداريم. اسلام آمريکايي همان اسلام خودمان است با درون مايه ي جدايي دين از سياست! پس بعضي از اين فروشندگان حتي مسلمان آمريکايي هم نيستند، وقتي با دو چشم خودم مي بينم که فروشنده، کرم يا هر نوع ماده آرايشي را با انگشتانش بر روي دست جنس مخالف خود مي کشد تا خريدار خوش غيرت کيفيتش را بسنجد!
شهدا مي گفتند که دوست نداريم برويم شهر، آنجا بوي شيميايي مي آيد. خيالتان را راحت کنم، در شعار آزادي بمب هسته اي بود! اينجا بمب هسته اي منفجر شده است و همه چيز را با خاک يکسان کرده! شلمچه بوي ياس مي دهد. ولي اينجا بوي خون. يادم آمد. ما غرق شدگان کشتي تايتانيک نيستيم، ناو وينسنز ما را هدف قرار داده. فکر کنم صدام اين دفعه بجاي عامل اعصاب عامل هوش و حواس زده. انگار نمي فهميم چه دارد به سرمان مي آيد؟! سر چهارراه آزادشهر (چهارراه نمونه شهر مشهد) جنازه صدها دختر و پسر دست و پا مي زند. جالب اينکه آمبولانس هم نمي آيد! مي گويند اين چه جنازه ايست که دارد راه مي رود؟ مي گويم دلشان خيلي وقت است که مرده! بياييد به دلشان تنفس مصنوعي بدهيد.ميگويند ما اهل دل نيستيم و مرگ حق است! الجنّه والنّار حق! ربنالاتزغ قلوبنا بعدجنگ سخت وهب لنا من لدنک رحمه درجنگ نرم، انّک انت الوهاب.
به جرأت مي توان گفت که فروشگاه هاي لوازم آرايشي ، خاکريز جنگ نرم دشمن اند و برخي فروشندگان آن سربازانشان، حال مي خواهد خوششان بيايد يا ما را متحجر بنامند! من در اين مغازه هاي کوچک و در آن فروشگاه هاي بزرگ عطري از خدا را استشمام نمي کنم! مگر نمي گويند آزادي؟ من احساس خفگي مي کنم! همه روزه در سطح خيابان و دانشگاه حس خفگي مي کنم! کاش هر روز سه خرداد بود. نه اينکه هر روز دو خرداد باشد و فقط يک روز سه خرداد! تف بر اباحي گري! نيلوفرجون ها و سيخ سيخي ها بيماري نفهمي گرفته اند. آنها چه مي دانند سکولاريزم چيست! اين ها زير سر آن طرف آبي هاست. تقصير عبدالکريم است که گفت تساهل و تسامح. تقصير آن شيرين ترش رو تلخ مزاج است که گفت نه روسري نه توسري! کسي به نيلوفرجون نگفت که اگر کنيز فاطمه زهرا(س) نباشي شيطان تو را به کنيزي مي برد!
هرچه حساب کردم ديدم به نظر مي رسد که تعداد مغازه هاي لوازم آرايشي در محله ي ما، بلکه در شهر ما، کم کم از سوپر مارکت ها هم بالا مي زند! نمي دانم، شايد من بدبينم! شاید رنگ آميزي برخي دختران (که محبت را بيرون از خانه گدايي مي کنند) جزو زيباسازي شهر به حساب مي آيد؟ هنوز از خاطرم نرفته عکس هاي تبليغاتي سران فتنه را بر روي شيشه هاي فروشگاه هاي لوازم آرايشي در سال هشتاد و فتنه! عکس شيخنا کروبي و جناب ميرچيز کنار مانکن هاي غربي!
براي مسئولان فرهنگي اين کشور بايد سوت و کف و هورا کشيد! آنها صلوات مي خواهند چکار؟ چه معني دارد که کشور امام زمان (عج) بزرگترين مصرف کننده ي سرخآب و سفيدآب باشد!شهدا شرمنده ايم... ، همه فکر مي کنند چون شماها زنده ايد ما نبايد بجنگيم.


شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹

عادل فردوسي پور کيست؟
 عادل فردوسي پور در مهرماه ۱۳۵۳ در محله شهر آرا تهران متولد شد. وي فرزند نخست خانواده است و يک خواهر و يک برادر نيز دارد. پدرش از اهالي رفسنجان و کرماني الاصل است. وي دوران دبستان را در مدرسه "ذوقي" گذراند. از همان زمان علاقه اش به فوتبال نيز نمود پيدا کرد، علاقه اي که بعدها خانواده را نگران کرد. عادل دوره راهنمايي را در مدرسه طالقاني گذراند و چهارسال دبيرستان را به مدرسه البرز رفت و با معدل ۱۸ ديپلم گرفت. 
وي علاقه زيادي به نشريات ورزشي داشت؛ تمام اميد و آرزويم مجله "دنياي ورزش" يا "كيهان ورزشي" بود كه هر هفته براي بدست آوردنش كلي تلاش مي كردم. خانواده اش اهل فوتبال نيستند، وي در اين باره گفته است که "هضم اين موضوع که من فوتبال را دوست دارم براي خانواده ام بسيار دشوار بود، با التماس پدرم چند باري مرا به استاديوم برد، اما موضوع آن بود که آنها اصلا به فوتبال علاقه اي نداشتند."
همزمان با آغاز دوره دبيرستان به دليل علاقه فراواني که به زبان انگليسي داشت به يادگيري زبان پرداخت. با ورود به دانشگاه شريف در رشته مهندسي صنايع، توانست يادگيري زبان انگليسي را نيز ادامه دهد و در سال سوم دانشگاه انگليسي را بخوبي فرا بگيرد. او تحصيل را در دانشگاه شريف تا مقطع کارشناسي ارشد در رشته صنايع ادامه داد و در همان دانشگاه به تدريس زبان تخصصي مشغول شد.
فردوسي پور فوتبال را دوست دارد و خوب نيز بازي مي کند. شعر دوست نيز هست و با سپهري ميانه اي دارد.
"راستي اگر سهراب سپهري زنده بود، مي توانست در برنامه "نود" به عنوان يك كارشناس حاضر باشد. حيف شد!" او در سال ۱۳۸۴ با گروه اجرايي نمايش "فنز" به نويسندگي و کارگرداني محمد رحمانيان همکاري کرد. نمايش "فنز" درباره يک خانواده انگليسي بود که همگي از طرفداران متعصب تيم منچستر يونايتد بوده و پرويز پرستويي در اين نمايش نقش برادر بزرگ‌تر را ايفا مي‌کرد که گزارشگر راديو بود و عادل نيز به جاي او گزارش انگليسي مي کرد.

از روزنامه نگاري تا اجراي برنامه
وي فعاليت رسانه‌اي خود را در سال ۱۳۷۲، با روزنامه‌نگاري در اولين روزنامه ورزشي کشور، روزنامهٔ ابرار ورزشي به سردبيري اردشير لارودي آغاز کرد. در آن زمان، سال سوم مهندسي بود.
خود وي در اين باره مي‌گويد: "اردشير لارودي در رابطه با حيطه کاري ام پرسيد و پاسخ دادم ترجمه. متني به دستم داد. صبح فرداي آن روز کارم را تحويل دادم و از چند روز بعد کار را شروع کردم." بزرگترين علاقه مندي اش حضور در صدا و سيما بود، وي در اين باره مي گويد: "n بار تست دادم تا در نهايت قبول شدم.
آخرين باري که تست دارم اواخر سال ۱۳۷۳ بود. اوايل هم پاسخ مثبت بود، اما مي گفتند صدات جوان است و پخته نيست."
پس از چندين آزمون به صدا و سيما راه يافت اولين بار در سال ۱۳۷۴ در جريان بازي فوتسال جام رمضان صدايش از صدا و سيما پخش شد.
در ابتدا به گزارش برنامه منتخب ورزشي پرداخت و با گزارش بازي ها در جام جهاني ۹۸ به شهرت رسيد. آن زمان کسي اسم فردوسي پور را نمي دانست، درباره اش مي گفتند "همان مجري که مي داند شب قبل بازيکنان ليورپول چه خورده اند!" فردوسي پور به روز بود و اطلاعات تازه اي داشت، اسامي بازيکنان خارجي را درست تلفظ مي کرد و در شيوه گزارشگري و خواندن اسامي، در صدا و سيما تحولي ايجاد کرد.
هوشنگ نصيرزاده درباره وي مي نويسد: "جواني است قد بلند، عاشق فوتبال، بسيار کم رو و خجالتي، سر به زير، کم حرف، طرفدار انتقاد، نوگرا و داراي خانواده اصيل و معتقد به اصول."
مازيار ناظمي در باره حضور عادل فردوسي پور در صدا و سيما مي نويسد: "اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۷۵ بود که به عنوان گوينده و تهيه کننده در گروه ورزش شبکه سه سيما فعاليت داشتم يادم مي ايد جوان قد بلند و موفرفري آمده بود که تست گزارشگري فوتبال بدهد. کلي مجلات "ورد ساکر" هم زير بغلش بود و قرار شد روي يکي از فوتبالهاي اروپائي صدا بگذارد وقتي کارش را شروع کرد به حدي صدايش بد و اجرايش مشکل داشت که همه مي خنديدند.
کمتر کسي از بچه هاي حاضر در آن زمان فکر مي کردند عادل بتواند با جواد خياباني که براي خودش اسم و رسمي بهم زده بود، رقابت کند و در نهايت هم او را کنار بزند. گزارشگري تنيس، مسابقات اتومبيلراني، نوشتن اطلاعات لازم براي برخي گزارشگران قديمي تر و کم کم وارد شدن به عرصه گزارشگري فوتبال مسيري بود که عادل در سيما طي کرد." 

شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۹

خاتمي در دوراهي اعلام برائت از فتنه و توبه و حذف كامل از صحنه سياسي
"
تحركات جديد محمد خاتمي در فاصله يك سال مانده تا انتخابات مجلس نهم براي جلوگيري از فروپاشي كامل جريان سياسي اين طيف در اثر رفتارهاي ساختارشكنانه سال 88،‌ با واكنش شديد افكار عمومي و بخشي از فعالان سياسي مواجه و تأكيد شد كه پيش‌نياز هرگونه تحرك جديد، اعلام برائت و توبه از رفتارهاي قبلي است.
 خاتمي براي ادامه حيات سياسي خود و بخشي از متعلقينش بر سر دو راهي "اعلام برائت از جريان فتنه و توبه" و "ماندن در جمع سران فتنه و حبس در افكار عمومي" قرار دارد. اين در حالي است كه به‌زعم او، اين بازي برايش دو سر باخت خواهد بود، چرا كه در صورت برائت از فتنه و توبه، وي ديگر ظرفيت محدود فتنه‌گري و ساختارشكني خود و يا حداقل ژست آن را نيز از دست خواهد داد و عملاً بي‌خاصيت‎تر خواهد شد و در صورت ادامه روند يك سال و نيم قبل و همراهي با جريان فتنه نيز همچنان روند انزواي سياسي او و دوستانش ادامه خواهد داشت و براي هميشه از صحنه مشاركت سياسي كشور حذف مي‌شوند.
در عين حال، برخي ناظران سياسي نيز معتقدند حتي طيف‌هاي ميانه‎روتر نزديك به جريان فتنه نيز تمايلي به اينكه خاتمي بخواهد رهبري جريان جديد را برعهده بگيرد، ندارند و در جلسه اخير با اعضاي فراكسيون اقليت مجلس نيز تعدادي از حاضران اين موضوع را مطرح كرده‌اند. اين طيف براي صلاحيت نداشتن خاتمي، به عملكرد او در دوره مسئوليتش اشاره مي‌كنند.
دوم خرداد سوار شدن بست‏نشینان حلقه کیان و آئین بود بر موج نارضایتی از عملکرد دولت سازندگی و فضای بسته‏ای که غیر‏سیاسی‏شدن جامعه و دانشگاه را تعقیب می‏کرد. آن روزها ناطق نوري یک چهره جامعه روحانیت مبارز و ادامه‏دهنده راه هاشمی به شمار می‏آمد؛ اما تصور از خاتمی این گونه بود که او وضعیت موجود و حکمرانی تمام عیار طبقه برخوردار و اشرافیت سامان‏یافته را به هم خواهد ریخت و فضای بسته گذشته را تغییر خواهد داد؛ تصوری که هرگز واقعیت نداشت.
به عبارت کامل‏تر عملکرد رقیب و کارنامه دولت سازندگی موجی را ایجاد کرده بود که خاتمی توانست بر روی آن سوار شود و زمینه‏ای برای فتنه فراهم آورد. خاتمی برای هاشمی احترام قائل بود و می‏خواست این موضوع را علني کند اما تيم هدايت كننده او، بر اساس سناريوي تبليغاتي‌اشان كه نمادسازي از ناطق نوري به‌عنوان ادامه دهنده راه هاشمي و تصويرسازي از خاتمي به‌عنوان نماد تغيير بود، وي را از این كار برحذر داشت.
سعید حجاریان در این زمينه می‏گوید: «اول کار آقای خاتمی آمد و گفت من مشاور هاشمی بودم، من وزیر هاشمی بودم و... من مخالفت کردم، گفتم این حرف‏ها بد است! مردم به تو رأی نمی‏دهند! خیلی بود!» ناطق نوري نیز اين موضوع را به گونه‏ای دیگر در کتاب خاطرات خود بيان كرده است: «مسئله دیگر این بود که وقتی من از سیاست‏های اقتصادی دولت و شخص ایشان دفاع کردم، می‏گفتند پس ناطق که شق‏القمری نمی‏کند و تحولی در کشور ایجاد نمی‏شود؛ او هم راه رفسنجانی را ادامه می‏دهد. طبیعتا این جریان اثر خود را روی آرا می‏گذاشت. در واقع یکی از عواملی که سبب شد من رای نیاوردم، حمایت من از آقای هاشمی، به این بیانی که عرض کردم، بود و حمایت از آقای هاشمی چوب خوردن داشت.»
خاتمی اگر چه با وجهه‏ای منتقدانه نسبت به وضع موجود رأی آورد، اما حمایت رسمی کارگزاران سازندگی و بعد نیز حضور قابل توجه چهره‏های این جریان در درون دولت نشان داد ماجرا چیز دیگری بوده است. انگار در این میان ناطق بايد قربانی می‏شد. سخنان فائزه هاشمی قبل از انتخابات 88 در ورزشگاه آزادی که در آن، دوران اصلاحات ادامه راه دوره سازندگی تلقی می‏شد نیز در واقع تبیینی از همین واقعیت بود؛ واقعیتی که یک پشت پرده داشت با دو جریان هم راستا.
توصیف محمد علی ابطحی از این مسئله جالب است. او با يادآوري احزابی مانند کارگزاران سازندگی می‏گوید: «اینها مجموعه‏هایی در داخل حکومت و چارچوب انقلاب بودند و همان وضعیت آن روز را داشتند و دنبال آلترناتیوی می‏گشتند، کسی که جزء مجموعه خودشان باشد و متفاوت با آنها و فکر دیگری داشته باشد، به سراغ آقای موسوی رفتند و ایشان نپذیرفتند. بعد به سراغ آقای خاتمی آمدند.» کارگزارانی‏ها دنبال کسی می‏گشتند که موج‏سوار خوبی باشد و بقای آنها در شریان‏های حکومتی را نیز تضمین کند. این گونه بود که سازندگی در اصلاحات ادامه پیدا کرد و اشرافیت بورژوا به حیات خود ادامه داد!
خاتمی ایجاد کننده دوم خرداد یا لیدر یک جنبش نبود؛ بلکه به جلودار موج نارضایتی مردم تبدیل شده بود. محسن میردامادی در این زمينه می‏گوید: «هیچ وقت آقای خاتمی لیدر اصلاحات نبود و حتی ادعای آن را هم نداشت، در حقیقت دوم خرداد پدیده‏ای بود که در جامعه بالقوه وجود داشت و آقای خاتمی آمد و جلودار آن شد.»
خاتمی حتی برای رئیس‏جمهور شدن هم نیامده بود و فکر نمی‏کرد نام او از صندوق‏ها بیرون بیاید. او تنها به دنبال مطرح کردن تفکرات حلقه آئین در جمعی عمومی‏تر بود. محمد رضا خاتمی در این خصوص اذعان می‏کند: «علت اصلی آقای خاتمی برای حضور در صحنه، رئیس‏جمهور شدن نبود. علت اصلی فضایی بود که انتخابات در اختیار این جمع می‏گذارد.»
شاید یک علت موافقت برخی اطرافیان خاتمی با کاندیداتوری او نیز همین بود. یعنی آنها خاتمی را برای انتقال این پیام مناسب می‏دیدند، نه برای ریاست جمهوری. خاتمی هم درست با همین ذهنیت کاندیداتوری را پذیرفت. عباس عبدی می‏گوید: «خاتمی در نهایت پذیرفت که نامزد شود و علت آن نیز این بود که فرض قطعی بر انتخاب نشدن بود... پذیرفت به این دلیل شرکت کند که اولا مسائلی را مطرح کند، ثانیا هر چقدر رأی آورد پس از آن به حکومت باید گفت که رأی ما علی رغم خواست شما این مقدار است و باید با این مقدار رأی با ما تعامل صورت گیرد. ثالثا این مشارکت بهترین زمینه بود برای برنامه‏ای که جمع منتهی به آیین مدنظر داشتند.»
در دور دوم نیز تردیدهای خاتمی نشان از آن داشت که او مرد این میدان نیست. هادی خانیکی در این مورد می‏گوید: «تفکری که آقای خاتمی به خاطر آن به میدان آمد، به خصوص در دور دوم، نه تنها تمایل به ادامه کار اجرایی نداشت، بلکه معکوس هم بود و اصرار داشت که نیاید و وقتی هم که ثبت نام کرد بغضش ترکید، نوع تفألی هم که به حافظ زد، از ناپیدا بودن سرنوشت این کار سخن می‏گفت.»
خاتمی بر موجی سوار شد که به لحاظ شخصیتی و مدیریتی هرگز توان پیشبرد و جلوداری آن را نداشت. همین مسئله خیلی زود انتقادات و نهیب همراهان او را موجب شد. در واقع همان روزهای نخست نیز برخی همراهان خاتمی او را مرد این میدان نمی‏دانستند و کمی که گذشت، این تلقی تسری بیشتری یافت و برداشت کامل‏تری از توانمندی‏های او به‌دست آمد. شاید بهتر باشد در این مورد، تریبون سخن به دست یاران خاتمی سپرده شود تا این تلقی مستندتر به تصویر درآید.
محسن کدیور معتقد است خاتمی از همان نخست اهل کیاست نبود. او می‏گوید: «آقای خاتمی یک حسنی دارد و آن اینکه انسان صادقی هستند، هنوز هم صادق هستند. اما در عرصه سیاست، صداقت کافی نیست، بلکه کیاست نیز لازم است... خاتمی هیچ‏گاه نخواست رهبر اصلاحات باشد، نماد اصلاحات بود اما رهبر اصلاحات نبود... شما یک مورد را نشان دهید که سران محافظه‏کاران از مواضع خودشان عقب نشسته باشد و یک مورد هم نشان دهید که آقای خاتمی در موضع خود ایستاده باشد. موارد متعددی می‏توان ذکر کرد که ایشان گفته‏اند که فلان کار را می‏کنند و بعد هم عقب نشستند. من همیشه در چندین صحبت خود گفته‏ام که خط قرمز ایشان کجاست؟»
او معتقد است ظرفیتی که در اختیار خاتمی قرار گرفت، ظرفیتی تاریخی بود که کارهای مهمی می‏شد با اتکاي به آن كرد که البته خاتمی ناتوان بود: «شما پتانسیل جوانان ما در سال 76، 77 و 78 در نظر بگیرید، چقدر می‏شد از آن استفاده بهینه کرد؟... چیزهایی که ما از دست دادیم مثل کارت اعتباری بوده. دیگر می‏توان این کارت اعتباری را به دست آورد؟»
عباس عبدی نیز نظر مشابهي دارد. او می‏گوید: «خاتمی از صفت تدارک‏چی برای خود نام برد که فکر می‏کنم جایگاه والایی برای خود قایل شده است! زیرا وی در شرایط کنونی تنها تدارک‏چی نیست، بلکه وظیفه ماله‏کشی بر چاله‏چوله‏های حکومت را هم به حکم اجبار دارد و مسئولیت پاسخ در برابر قدرت نداشته یا غصب شده را هم عهده‏دار است. شاید گفته شود خاتمی از اول هم همین طور بود. حتی اگر این نظر درست باشد، باید بگویم که من و خیلی‏های دیگر در این مورد اشتباه کردیم. من دو مسئله را با هم جمع کردم و به این نتیجه رسیدم که خاتمی در یک خط قرمزی عقب‏نشینی می‏کند و هر بار که عقب‏نشینی کرد گفتم خط قرمز بعدی قطعاً می‎ایستد ولی چنین نشد و دیگر خطی باقی نمانده است که بخواهد از آن دفاع کند.»
در سال‏هایی که عملکرد خاتمی موج انتقادات را در میان همراهان او در پی داشت، او دست به قلم شد تا به جای پاسخ‏گویی در مورد عملکرد خود و شرایط آن روز با آیندگان سخن بگوید! عباس عبدی با طعنه در این مورد می‏گوید: «خاتمی بیشترین مشکلش این بود که رأی و اعتماد را که باارزش‏تر از نفت، معادن طلا و جان انسان‏هاست، بی‏هیچ مابه‏ازایی قربانی کرد و چه بد معامله‏ای كرد. خداوند ببخشایدش. او نباید در دور دوم نامزد می‏شد... تحلیل سخنان و رفتار خاتمی در چند سال اخیر به خوبی نشان می‏دهد که تا چه حد عقبگرد داشته ولی چون هنوز هم می‏خواهد به رسم دیرینه، خویش را مبرا کند و تقصیر را به عهده دیگران بیندازد به انشانویسی روی آورد. او که نمی‏تواند با مردم امروز سخن بگوید، برای آیندگان انشا می‏نویسد. او که بیش از هر کس دیگر از ابعاد ظلم و ستم در جامعه آگاه است و بیش از هر کس مسئول جلوگیری از آن است، فعلا سکوت و حتی تأیید می‏کند و مشغول سفر و مصاحبه و خوش‏و‏بش است و من اگر جای مخالفان اصلاحات بودم حتما راهی پیدا می‏کردم که وی را رئیس‏جمهور مادام‏العمر کنم چرا که بهتر از او وجود ندارد!»
اما مشکل خاتمی و آن چیز که همراهان او را به انتقاد واداشت تنها اختلاف سلیقه نبود بلکه حرف در ناتوانی خاتمی بود و اینکه او توانایی مدیریتی کافی برای پذیرش این مسئولیت نداشته است. محمد رضا خاتمی برادر او به همین مسئله اشاره دارد: «دشواری در تصمیم‏گیری نهایی، تردید در تصمیم‏گیری از جمله مسائلی است که ابهت یا کاریزمای رهبر یک جریان را دچار خدشه می‏کند. کسانی منتظر هستند یک تصمیمی بعد از یک اتفاق گرفته شود، ولی گرفته نمی‏شود.»
محمد علی ابطحی هم که از نزدیکان خاتمي بود، می‏گوید: «در بسیاری از موارد که بايد به تغییرات و تحولات روزمره سیاسی دست بزند، نمی‏توانست... در بسیاری از پی‏نوشت‏هایی که در حاشیه نامه‏های مهم و رسمی خطاب به رقبای سیاسی، زیردستان و با همکاران خود می‏نوشت، بیش از آنکه آنها را به اطاعت وادارد، با آنها استدلال می‏کرد و سعی می‏کرد به آنها نشان دهد که غلط فکر می‏کنند. در میدان سیاست، غالباً این شیوه به قاطعیت نداشتن تعبیر می‏شود.»
عباس عبدی بحث را خیلی جدی‏تر از این حرف‏ها می‏داند. او حتی انتقاداتی را که در مورد خاتمی مطرح کرده، نسبت به واقعیت‏ها و حقایق ناچیز قلمداد می‏کند و با يادآوري انتقادهاي خود ادامه می‏دهد: «باید بگویم که این تحلیل‏ها، مربوط به قبل از زندان است و اگر بخواهم آنچه را که در جریان این زندان متوجه شده‏ام، بنویسم و این بخش از نگرش خود را عنوان کنم، مطمئناً امکان چاپ نخواهید داشت! بنابراین بهتر است این بخش از مسایل بماند برای بعد.»
کدیور نیز می‏گوید: «معتقدم که ایشان در همان چهار سال اول دوره‏اش تمام شده بود و بايد خیلی عاقلانه خودش کنار می‏رفت... البته کارهایی صورت گرفت که البته به میلی‏متر هم نمی‏رسد. در مورد قانون‏گرایی هم جو جامعه به این سمت رفت؛ در آن موقع در خیابان ما را می‏زدند الان با قانون فیتیله‏پیچ می‏کنند، یا به عبارت دیگر با ظاهر قانونی عمل می‏کنند. آن وقت ما می‏گوییم موفقیت است! بله!... آیا 8 سال زحمت کشیدیم که به همین جا برسیم؟»
شاید از همین رو بود که وقتی در آستانه انتخابات 88 خاتمی عزم میدان کرد تا خود داعیه‏دار فتنه‏گران باشد، یاران او به اصلی‏ترین و جدی‏ترین منتقدان حضورش تبدیل شدند. همان کسانی که سال‏ها پیش در حلقه آئین گرد او حلقه می‏زدند و او را شمع محفل خود می‏دانستند این بار به میدان آمدند تا بگویند که اگر نظر ما را می‏خواهید خاتمی مرد این میدان نیست. این همه در موضع‏گیری صریح نشریه شهروند نیز بروز پیدا کرد.
درست از همین روست که فتنه‏گران دیگر مثل گذشته حاضر نیستند روی خاتمی حساب باز کنند و تخم‏مرغ‏هایشان را در سبد او بگذارند. آنها خاتمی را همفکر و هم عقیده خود می‏بینند اما او را چهره‏ای می‏دانند که داشته‏های دوم خرداد را به واسطه عملکرد نادرستش به باد داده است و بزرگترین فرصت تاریخی اعضای حلقه آئین را سوزانده است. از نظر اینان خاتمی اگر چه زمینه‏ساز خوبی برای فتنه بود؛ اما رهبر نالایقی برای آن قلمداد شده و می‏شود. با اين حال، طيفي از محافظه كاران جريان دوم خردادي براي ماندن در حاكميت ممكن است به دنبال احياي خاتمي به‌عنوان سر يك جريان ميانه‌روتر نسبت به فتنه‌گران باشند.
اين در حالي است كه افكار عمومي از خاتمي پيش از هرگونه تحرك جديد انتظار اعلام برائت و توبه نسبت به رفتارهاي گذشته را دارند و معتقدند حتي در صورت توبه و جبران، افرادي كه قرار است گرد او جمع شوند، چنانچه از بعد از نمازجمعه رهبر انقلاب در تاريخ 29 خرداد، اظهارات و رفتارهايي به نفع جريان فتنه داشته‌اند، ابتدا بايد آن‌ها نيز به جمع توابين اضافه شوند وگرنه مردم زمينه تحرك سياسي جديد را به آن‌ها چه در قالب انتخابات‌هايي مانند مجلس و چه حتي تشكل‌هاي سياسي را نخواهند داد.

شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۹

حول یک خواننده زن پس از زیارت امام رضا(ع)+عکس
یک خانم از جمهوری آذربایجان پس از زیارت حرم امام رضا (ع) در مشهد مقدس مسیر زندگی خود را کاملا تغییر داد.
زنی از جمهوری آذربایجان پس از زیارت امام رضا (ع) متحول شد + عکس
به گزارش مهر،"فاطمه فتحعلی اوا" خانمی که حرفه رقاصی داشت پس از بازگشت از مشهد و زیارت امام رضا (ع) به کشورش گفت: من نزدیک تر شدن به خدا را درک می کنم لازمه این کار ترک حرفه ام است و من تصمیم قاطع و راسخ خود را در این باره اتخاذ کرده ام.
وی افزود: دیدار از مشهد و زیارت یکی از بزرگترین رویاهای من بود. اکنون مردم مرا "مشهدی خانم" صدا می کنند ... و من احساس خوشحالی بسیاری می کنم.
 وی همچنین گفت که در هنگام نماز از خداوند خواسته است تا برای کنار گذاشتن شغلش به او کمک کند.
فاطمه فتحعلی اوا افزود: شاید این درخواست من تعجب ها را برانگیزد اما من از خداوند خواستم تا بابی جدید را در برابر من بازکند تا دیگر به کار قبلی خود ادامه ندهم.
"فتحعلی اوا" ابراز امیدواری کرد که دیگر آذری ها هم شانس و فرصت زیارت حرم امام رضا (ع) را داشته باشند تا بتوانند به باور کامل خدا برسند.

سیدعلی خمینی در مراسم مهدیه
سید علی خمینی نوه امام راحل در مراسم بزرگداشت حماسه 9 دی که عصر پنجشنبه با حضور پرشور مردم و هیئت‌های مذهبی در مهدیه تهران برگزار شد حضور یافت و با استقبال حاضرین در این مراسم روبرو شد.
به گزارش مشرق، سید علی خمینی که سال گذشته نیز در راهپیمایی به یاد ماندنی 9 دی حضور داشت در مراسم سالگرد نیز خود را به مهدیه تهران رسانده بود تا حضور مردم در این مراسم را گرامی داشته باشد و با آرمانهای امام راحل و رهبر انقلاب تجدید میثاق کند.
گفتنی است، عزاداران حاضر در مهدیه که در شب سالگرد شهادت امام زین العابدین (ع)، حماسه 9 دی را نیز گرامی داشتند با سر دادن شعارهای علیه فتنه گران و سران فتنه، از بصیرت سید علی خمینی تجلیل کردند.
در مراسم بزرگداشت حماسه 9 دی "روز بصیرت" که امروز از ساعت 14:30 در مهدیه تهران آغاز شد، حجت‌الاسلام مهدی طائب به ایراد سخنرانی و برخی از مداحان اهل‌بیت علیه‌السلام به مرثیه‌سرایی پرداختند.