آمار كوشالي: مهٔ 2010

كوشالي

یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

مطایبه جذاب نویسنده کتاب « نه ده » با شیخ اصلاحات
نجوایی عاشقانه با شیخ




کجایی شیخ؟ دلم یک ذره شده برایت و برای آن دستمالی که اخ و تف خود را با آن پاک می کردی و برای ننه جون و برای عربی صحبت کردنت و برای آن سوتی های منحصر به فرد. تو تپل ترین اپوزیسیونی هستی که یک نظام می تواند داشته باشد. بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود. خدا شاهد است آن روز که شایعه کرده بودند سرطان گرفتی، نزدیک بود قالب تهی کنم. حالا بی معرفت، بدون ما می خواهی بروی دیار باقی؟ یادت می آید سوتی داده بودی و دیار باقی و دیار فانی را برعکس نوشته بودی؟ ببین! هر جا که از شهرام جزایری پول گرفتی، آنجا دیار فانی است. دیار باقی از این خبرها نیست. چوب در آستین آدم می کنند. شهرام، می شود دیار فانی، چوب، می شود دیار باقی. در مُخت شرطی کن، یاد می گیری. کار بیانداز مغزت را. آکبند نگهداشته ای که چه؟ اصلا خوش به حال محافظانت. کارشان سخت نیست، کرکره خنده است. من به جای محافظانت باشم صفا می کنم با تو و هر روز متنی عربی به تو می دهم تا از روی آن صد مرتبه بخوانی. خدا هم بخواهد تو را آن دنیا عذاب دهد، حکما همین کار را می کند. از بس بی سوادی. آخرش هم فکر کنم نفهمیدی “عربیه” به “خلیج” بر می گردد یا به “دول”. مهم نیست. مهم نیت آدم است اما من دلم برای استادی می سوزد که خواست در عهد ماضی تو را صرف و نحو یاد دهد. الان همچینی، ببین بچگی هایت چه بودی. استادت از دست تو دق کرده باشد به جاست. تو، آری با تو هستم ای شیخ به یادماندنی، کجا را نگاه می کنی؟ این ور و آن ور را نگاه نکن. دارم با تو حرف می زنم ها! با صفا نیستی که هستی. از ۴ نفر پنجم نشدی که شدی. ۳۰۰ میلیون شهرام را نتیغیدی که تیغیدی.
 
مهندس و ممد تمدن سرت کلاه نمی گذارند که می گذارند. ادعای تعرض نکردی که کردی. برای حرفهایت سند آوردی که نیاوردی. جنجره ات را به فریاد دشمن اجاره ندادی که دادی. آبرویت را بر باد ندادی که دادی اما اینها مهم نیست، مهم پارسال همین موقع است که تو فکر می کردی رئیس جمهور می شوی. کاش تو رئیس جمهور می شدی. لااقل ما از شر مشایی خلاص می شدیم. تو فکر همه چیز را کرده بودی الا آرای باطله. نمی دانم، شاید فکر آرای باطله را هم کرده بودی. اصلا تو مگر فکر هم می کنی؟ من یک کتاب نوشتم به اسم “نه ده”، که نصفش در فضائل توست. ناقلا، آخرش هم نگفتی ۳۰۰ میلیون را چه کار کردی. راستش را بگو، چی کار کردی با این پول زبان بسته؟ شهرام به تو داد، تو هم گرفتی. برو فیلم بازی نکن. شهرام چرا این پولها را به ما نمی دهد؟ یارو داشت زنده زنده راه می رفت، تو گفتی شهید شده. سند آوردی؟ نه. سواد داری؟ نه نه. دستمال تو زیر درخت آلبالو گم شده. حالا بیا گرگم به هوا. بیا الک دو لک. بیا خر پلیس. گفتم پلیس، آخر دستگاه قضایی با تو چه کار کند؟ تو را بفرستد بند عمومی، بدبخت، زندانیان دیگر چه گناهی کرده اند؟ دم به دقیقه می خواهی بیایی روی مخشان که به شما که عرض کنم من کلا چقدر وقت دارم؟ در مناظره با احمدی نژاد گیرم دو ساعت هم به تو وقت اضافه می دادند، حرف حساب که نداشتی بزنی، لابد باز می پرسیدی : به شما که عرض می کنم، من الان دقیقا چقدر وقت دارم؟ تو چی کار به وقت داری، حرفت را بزن. و اما منتقلت کند سلول انفرادی، آنجا که کسی نیست، پس چه کسی به تو تعرض کند؟ خودت هم که نمی توانی به خودت تعرض کنی. البته اگر تو هستی، این ادعا را می کنی. لااقل ادعایش را که می کنی. تو کلا زیاد ادعا می کنی. البته من به جای مسئولین بودم اجازه می دادم یک هفته تو بشوی رئیس جمهور. ناقلا، خیلی دوست داری یک روز رئیس جمهور بشویها. مثلا تو رئیس جمهور شده بودی، می خواستی بروی سازمان ملل. از حفظ که بلد نیستی سخنرانی کنی، از روی نوشته هم که غلط غلوط می خوانی. یعنی تو سواد نداری نامه هایت را خودت بنویسی؟ ناسلامتی ۷۰ سالته. البته حکاکی بود کی بود؛ صحبت تو می شود سواد آدم نم می کشد. خلاصه هر کی بود اون هم از ۴۰ سالگی شروع کرد. تو هم برو از اول شروع کن. تو کلا از پایه ضعیفی. غلط نکنم تقصیر معلم سال اولت بود. حکایت عاقبت فرار از مدرسه. “چیز معلم ار بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد شیخ گریز پای را”. البته یک راه هم این است که قوه قضاییه تو را ول کند به امان خدا.

دیروز یکی دو تا سایت با اشاره به جدیدترین تحرکات تو تیتر زده بودند “اقدامات مشکوک کروبی”. آخر من مانده ام کجای اقدامات تو مشکوک است؟ تو صافی، عینهو کف دست. این ممد تمدن دارد از صداقت تو سوءاستفاده می کند. تو را هویج گیر آورده. البته خود به خدایی تقصیر خودت هم هست؛ یک خورده گیج می زنی. با تو قرار می گذارد فلان روز دو تایی با هم بیایید فلان جا، بعد تو را قال می گذارد. به فکر حودت نیستی، به فکر محافظانت باش. بابا! اینها هر کدام کسی هستند برای خودشان. قسم می خورم سواد کم سوادترین شان از تو بیشتر است. می گویی نه، غروبها از همدیگر جدول ضرب بپرسید. من که محافظ کروبی بودم، غروبها خر پلیس بازی می کردم با شیخ. قائم با شک. بالا بلندی. با شیخ باید صفا کرد. شیخ هنوز ظرفیتهای خودش را نشان نداده. یک شیخ می گویم، یک شیخ می شنوی. یک شیخ می نویسم، یک شیخ می خوانی. و تو چه می دانی که کیست شیخ. پایین تر از آرای باطله است شیخ. نامه هایش کاغذ باطله است شیخ. کلی برای خودش خاطره است شیخ. سوژه بلوتوث های ماست شیخ. کلا آدم باحالی است شیخ. خیال می کند اپوزیسیون ماست شیخ. زنگ تفریح ماست شیخ. باعث خنده ماست شیخ. ملا نصرالدین زمانه ماست شیخ. آش کشک ننه جون است شیخ. اول و آخر، بیخ ریش ماست شیخ. خدایی آخرش است شیخ. جهنم هم برود، آنجا را بهشت می کند شیخ. از بس با مزه است شیخ. انا لله و انا الیه راجعون را اشتباه می نویسد شیخ. سواد ندارد شیخ. غضنفر اصلاحات است شیخ. مایه انبساط است شیخ. کلکسیونی از لاطائلات است شیخ. خیال می کند برای ما گنده لات است شیخ. شکلات هم نیست شیخ. حلال مشکلات است شیخ. جان به جانش کنی، آدم بشو نیست شیخ. در بچگی از هیچ درسی نگرفته بیست شیخ. محافظانش گاهی به او می گویند: “ایست شیخ”! بعد می گویند: “شوخی کردیم، کسی نیست شیخ”. نه، دشمن ما نیست شیخ. البته دوست ما هم نیست الشیخ والشیخ و ما ادریک ما ؛ شیخ. شیخ. شیخ. شیخ. شیخ و زهر مار. شیخ و مرض. شیخ و درد. بمیری ای شیخ. یعنی ببخشید؛ درد و بلات بخوره تو سرممد تمدن شیخ.

شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۹

سخنان مهم وزیر اطلاعات

وزير اطلاعات با بيان اينکه آمريکا برغم تمامي توطئه ها و بحراني آفزيني هاي خود در برابر نظام مقدس جمهوري اسلامي ناکام بوده است، گفت: آمريکا توان مقابله با ايران اسلامي را ندارد.
به گزارش ایرنا حجت الاسلام والمسلمين "حيدر مصلحي" در گردهمايي امامان جمعه و جماعات شهرستانهاي کاشان و آران و بيدگل در کانون الزهرا (س) کاشان با اشاره به بيانيه اخير تهران، افزود: صدور اين بيانيه چالش سنگين و بزرگي را بر آمريکا تحميل کرد.
وي اظهار داشت: آمريکا به انحاء مختلف دنبال آن بود تا اجماعي را در کشورها بوجود بياورد که با هم پالکي هاي خود همراه شود، اما در اين مساله هم کاري از پيش نبرد.
وي تصريح کرد: آمريکا تلاش فراواني کرد تا حتي برزيل و ترکيه را نيز با خود همراه کند که اجماع جهاني عليه ايران بوجود آورد، اما با عنايت خدا و توجه حضرت ولي عصر (عج) بيانيه اي صادر شد که به اعتراف سياستمداران بزرگ آمريکايي يک مرتبه زير پاي آمريکا خالي شد و آن با چالش بزرگ بين المللي روبرو کرد.
مصلحي، تاثيرات انقلاب اسلامي در جهان را يادآور شد و گفت: امروز روساي جمهور برزيل و ترکيه نامه به روساي جمهور ديگر کشورها مي نويسند و از آنها مي خواهند که آمريکا را به چالش بکشانند که اين مهم نکته قابل تامل و توجهي است.
وزير اطلاعات، به موفقيت بزرگ سيستم هاي اطلاعاتي و امنيتي کشور در جنگ نرم دشمنان با شناسايي شبکه هاي ارتباطي به ويژه شبکه مجازي آنها اشاره کرد و اظهار داشت: سربازان گمنام امام زمان (عج) در قضيه مقابله با فتنه در شبکه هاي مجازي با تخصص بسيار بالاي اينترنتي، چنان مقابل استکبار و به ويژه آمريکا قرار گرفتند که آنها در ميدان نيز از ايران رو دست خوردند.
وي، حاصل اين موفقيت را مستند به گزارش "اوباما" به سناي آمريکا عنوان کرد و گفت: رئيس جمهوري آمريکا در گزارش خود با عجز و ناتواني اعلام کرده است که با وجودي که سرمايه گذاري سنگيني در شبکه مجازي انجام داديم، اما به نتيجه اي نرسيديم.
مصلحي خاطر نشان کرد: سيستم هاي اطلاعاتي و امنيتي کشور توانستند، برنامه ها و توطئه هاي استکبار جهاني در شبکه مجازي را کمتر از 12 ساعت خنثي کنند.
وزير اطلاعات تاکيد کرد: هم اکنون سيستم امينيتي و اطلاعاتي کشور بر سران فتنه تسلط بسيار خوبي دارد، گرچه آنها دست از تلاش بر نمي دارند.
وي از روحانيت و امامان جمعه و جماعات خواست استفاده از شبکه مجازي و اينترنت را جدي بگيرند و با اين شيوه به مقابله دشمنان بپردازند.
وي تاکيد کرد: روحانيت اگر از اين ابزار استفاده کنند مي توانند نقش بزرگي را در هدايت بسياري از انسانها ايفا کنند.
مصلحي ، خطاب به امامان جماعات و روحانيت گفت:‌ا گر دنبال هدايت انسانها هستيد راه اين هدايت آشنايي شما با اين شبکه و اينترنت است، ابزاري که گرچه دست ساخت استکبار است، اما مي توان با آن عليه خودشان اقدام کرد.
وزير اطلاعات در بخش ديگري از سخنان خود تهديدهاي امنيتي کشور را به چهار دسته تقسيم کرد و اظهار داشت: اين تهديدها شامل "بيگانگان" و در راس آن آمريکا و رژيم صهيونيستي اسرائيل و هم پالکي آنها مانند انگليس، فرانسه و آلمان، "ضد انقلاب سنتي داخل و خارج کشور" که در 30 سال گذشته تلاشهاي فراواني براي شکست نظام مقدس جمهوري اسلامي انجام داده اند.
وي از "ضد انقلاب جديد" که در طول 30 سال گذشته شکل گرفته و حرکت آن در دوره سازندگي شروع و در دوره اصلاحات به اوج رسيده از تهديد ديگر ياد کرد و گفت: اين طيف که در دولت نهم با چالش جدي مواجه شد و سيلي محکمي خورده بود، در انتخابات دهم به ميدان آمد و به دنبال بازسازي خودش بود و در نهايت به جريان فتنه انجاميد.
وزير اطلاعات از "نفاق جديد" به عنوان تهديد امنيتي ديگري در کشور نام برد و گفت: کساني که در دوره حيات امام (ره) جرات نمي کردند، بگويند ما با ولايت فقيه مشکل داريم، اينجا به ميدان آمدند و در واقع باطن خودشان را نشان دادند.
وي تصريح کرد: اين نفاق جديد در واقع پايه گذار فتنه بعد از انتخابات دهم بود.
وي خاطر نشان کرد: در بررسيهاي انجام شده از دفاتر و مجموعه هاي برخي از سران فتنه به اطلاعاتي دست يافته ايم که از 20 سال قبل گروهي شکل گرفته بود که هدف آن براندازي دين از بطن ايران اسلامي است و همه اينها داراي مستندات است.
وزير اطلاعات همچنين در بخش ديگر سخنان خود با گراميداشت سالگرد ارتحال ملکوتي امام راحل و آزادسازي خرمشهر به تشريح عمليات دستگيري عبدالمالک ريگي سرگرده گروهک تروريستي پرداخت.

پنجشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۹

جانبازان قطع نخاعی و جنایات شیخ اصلاحات





كساني كه براي دفاع از افراد موهوم سينه چاك مي كنند و بدون هيچ دليل و مدركي به آبرو ريزي عليه نظام برآمده از خون شهيدان مي پردازند جانبازان 70 درصد قطع نخاعي را مورد ضرب و شتم قرار مي دادند.
مصطفي پركره در حالي كه در آن زمان حدود 16 سال بيشتر نداشت از نزديك شاهد رفتار غير انساني دار و دسته كروبي با جانبازان قطع نخاعي ويلچرنشين بوده است.



همه مردم فکر می کنند جانبازان همواره در ناز و نعمت زندگی کرده و از مواهب بنیادهای متولی امور آنان ، بهره ها برده اند.
اما وقتی پای خاطرات "مصطفی پرکره" جانباز قطع نخاع 70 درصد نشستیم ، چیزهایی شنیدیم که ابتدا باور کردنش سخت بود.او از حملۀ دار و دستۀ مسلح آقای کروبی به آسایشگاه شمارۀ 2 جانبازان امام خمینی در تابستان 1362 گفت. از اینکه اراذل و اوباش استخدام شدۀ رئیس وقت بنیاد شهید در آن سال ها ، به قصد کشت 40 – 50 جانباز قطع نخاعی را کتک زدند و پس از غارت آسایشگاه ، آنجا را پلمپ کردند. حتی 5 – 6 جانباز را به دلیل اعتراض به نحوه مدیریت آسایشگاه به دیگر آسایشگاه ها راه ندادند تا آواره شوند. باور کردن این چیزها در چنین روزهایی که مهدی کروبی با تمسک به مشتی جعلیات کمر به بی آبرو کردن نظام اسلامی بسته ،حالاديگر چندان دشوار نیست.
مصطفی که سال 60 در 16 سالگی راهی جبهه شده ، متولد تهران است و اکنون 45 بهار از زندگی اش می گذرد. او بسیجی اعزامی از پادگان امام حسن (ع) و جمعی تیپ نجف اشرف بوده که طی مرحله دوم عملیات بیت المقدس و در تاریخ 19 اردیبهشت ماه 1361 در منطقه شلمچه قطع نخاع می شود.با او از بلاهایی که کروبی و عواملش بر سر جانبازان آسایشگاه شمارۀ 2 امام خمینی می آوردند به گفت و گو نشستیم.
متن کامل مصاحبه مصطفي پركره جانباز قطع نخاعي آسايشگاه امام خميني(ره) را می توانید در سایت فاش نیوز بیابید که در آن به بيان برخي از خاطرات تلخش از ضرب و شتم جانبازان در دوره مسئوليت كروبي در بنياد پرداخته است .



بخشي از اين گفت‌وگو به شرح زير است؛



*ما شنيده‌ايم كه شما و دوستانتان شرايط بسيار سختي در سال‌هاي ابتدايي مجروحيت تحمل كرده‌ايد كمي درباره آن سختي‌ها و مسببان آن توضيح مي‌دهيد؟

اولين سختي ما مربوط به برخي مسئولان آسايشگاه شماره 2 امام خميني بود؛ آدم‌هايي آنجا مسئول بودند كه بويي از معنويت و انقلاب نبرده و مانند الوات رفتار مي‌كردند؛ فيلم‌هايي در آسايشگاه پخش مي‌شد كه سنخيتي با روحيه بسيجي‌ها و رزمنده‌ها نداشت؛ بچه‌ها دنبال بالارفتن سطح آگاهي و معنويت خود بودند اما آنها اعتنايي نمي‌كردند چون خودشان اين مسائل را متوجه نمي‌شدند.



* بنياد شهيد اينها را استخدام كرده بود؟



بله. ما به آنها اعتراض مي‌كرديم اما آنها اعتنا نمي‌كردند. هرچه باشد گماشته آقا و خانم كروبي بودند. مثلاً فردي بنام عباسي از مسئولان آسايشگاه بود. اين فرد مثل لات‌ها رفتار مي‌كرد و با كفش پاشنه خوابيده به آسايشگاه مي‌آمد.اعتراض‌ها را به كروبي و خانم او رسانديم اما يكبار كه درباره همين مسائل با آقاي كروبي صحبت كردم و از مديريت آسايشگاه انتقاد كرد آقاي كروبي هم بنده را مورد تفقد قرارداد!! و يك سيلي به گوش من زد و گفت: اين حرف‌ها به شما نيامده است.



* بعد هم كه به آسايشگاه شما حمله كردند و ... ماجرا چه بود؟!



هنوز هم وقتي ياد آن ايام مي‌افتم، به شدت ناراحت مي‌شوم. معمولاً از ساعت 11 شب به بعد تلفنچي نداشتيم. بنابراين هر كسي نزديك تلفن بود، جواب مي‌داد. يكي از شب‌هاي تابستان 1362 بود.
ساعت حدود 10 يا 11 بود كه تلفن‌ها همزمان با هم به صدا درآمد و بلافاصله قطع شد. ديگر بوقي نداشت و ارتباط آسايشگاه با بيرون از بين رفت. ناگهان متوجه شديم دور تا دور آسايشگاه محاصره است. بعد هم ريختند داخل آسايشگاه.
اول فكر كرديم منافقين به آسايشگاه ريخته‌اند تا جانبازان را بكشند اما ديديم لباس فرم با آرم كميته بر تن دارند. محافظ‌هاي آقا و خانم كروبي هم كه بارها ديده بوديم هم با آنها بودند. يكي از بچه‌ها رفت پشت بلندگو و فرياد زد : الله اكبر مردم كمك كنيد... ناگهان بلندگوها قطع شد.بعد هم افتادند به جان جانبازان و حسابي همه را كتك زدند.



* چند نفر بودند ؟ شما در آسايشگاه چند نفر بوديد؟



ما 40 الي 50 جانبازقطع نخاعي بوديم كه آنجا زندگي مي‌كرديم اكثراً بچه شهرستان بودند و از خانواده‌هاي محروم كه به خاطر نبودن امكانات نگهداري از آنان در منزل در آسايشگاه بودند. حمله كنندگان هم 20 نفر بودند كه شامل تعدادي از نيروهاي كميته تحت امر كروبي و محافظانش مي‌شدند.



* كميته وحمله به آسايشگاه جانبازان !؟



در آن زمان كميته‌ها مديريت منسجم ومتمركزي نداشت. كروبي مسئول كميته‌اي بود كه نزديك آسايشگاه شماره 2 امام خميني قرار داشت. فكر مي‌كنم كميته دزاشيب بود.
نيروهاي حراست بنياد شهيد و آسايشگاه هم از آنها بودند. كميته‌اي‌ها دو دسته بودند يك عده افراد حزب‌اللهي و مؤمن و دسته‌اي هم لات و لوت كه اطرافيان كروبي بيشتر از اين نوع دوم تشكيل شده بود. شبي كه آسايشگاه مورد حمله قرار گرفت همين‌ها هجوم آوردند.



* هدفشان از حمله به آسايشگاه چه بود ؟



مي‌خواستند اعتراض‌ها را بخوابانند و آسايشگاه شماره 2 امام خميني را پلمب كنند كه كردند.

* شما را هم زدند ؟



بي‌نصيب نماندم اما چون جزو معدود نفراتي بودم كه آن زمان موتور سه چرخ داشتم فرار كردم.



* كجا رفتيد ؟



رفتم وزارت سپاه پاسداران. آن زمان سپاه وزارتخانه بود و محل آن هم روبروي پادگان شهيد بهشتي در نزديك چهارراه پاسداران قرار داشت. به دژبان آنجا اطلاع دادم كه عده‌اي به آسايشگاه حمله كرده‌اند. تماس گرفتند اما متوجه شدند كه كار خود بنياد شهيد است بنابراين به من گفتند چيزي نيست. حالا من مانده بودم در خيابان بي‌آنكه كسي به داد جانبازان برسد.


* بالأخره چه كرديد؟



رفتم آسايشگاه ثارالله و مسئله را به جانبازان ساكن آنجا گفتم و اينكه كسي براي آنها كاري نمي‌كند. فرداي آن روز مسئله به گوش بقيه جانبازان هم رسيد و ايده رفتن تظلم خدمت حضرت امام (ره) مطرح شد.



* درباره راهپيمايي جانبازان به سوي بيت امام چيزهايي شنيده‌ايم اما خوب است شما به عنوان كسي كه در متن ماجرا بوديد از آن روز بگوييد.



وقتي جانبازان ديگر متوجه مسئله شدند و فهميدند كسي كاري نمي‌كند تصميم گرفتند بروند جماران و مسئله را به حضرت امام بگويند. بنابراين عده‌اي از جانبازان آسايشگاه‌هاي امام خميني 1 و 2 و ثارالله ، ويلچر زنان راهي جماران شديم. حتي جانبازان گردني هم آمدند. يك خانم متدين كه خيلي به جانبازها رسيدگي مي‌كرد به نام ساماني و تعدادي از مردم عادي هم ما را همراهي مي‌كردند. براي اينكه ستون پنجم دشمن از مسئله سوء استفاده نكند در برابر اين سؤال كه چرا با ويلچر به جماران مي‌رويد پاسخ داديم : با امام ملاقات داريم، ماشينمان خراب شد و ما تصميم گرفتيم به عشق امام، با ويلچر برويم. حدود ظهر رسيديم به جماران. سنگر اول جماران واقع در ميدان قدس را رد كرديم اما كمي كه جلوتر رفتيم جلوي ما را گرفتند.

* چه كسي جلوي شما را گرفت ؟



محافظان بيت امام. البته دست اندركاران بيت امام برادران انصاري و اشخاص ديگري هم چون امام جماراني و مرحوم توسلي بودند.



* كروبي هم آنجا بود ؟



بعداً آمد. به او اطلاع داده بودند كه جانبازان به سوي جماران رفته‌اند. بنابراين با يك خودروي چروكي چيف آمد و مدام خيابان جماران را بالا و پائين مي‌رفت تا مانع ملاقات ما با امام شود. چند نفر را واسطه كرد تا ما را منصرف كنند.
هر كدام از اطرافيان بيت مي‌آمدند و چيزي مي‌گفتند. يكي مي‌گفت امام قلبشان درد مي‌كند و اگر اتفاقي برايشان بيفتد تقصير شماست. ديگري مي‌گفت امام وقت ملاقات ندادند. محافظان كروبي هم آنجا بودند و رفتار ما را زير نظر داشتند.



* موفق به ملاقات با امام شديد ؟



همان اطرافيان نگذاشتند. ما را بردند به كميته جماران آن هم در شرايطي كه جانبازان وضعيت خوبي نداشتند و به دليل كتك خوردن‌ها، نخوابيدن‌ها و روي ويلچر نشستن به مدت طولاني، در وضعيت بدي به سر مي‌بردند. يكي از مسئولان آمد براي منصرف كردن بچه‌ها از اعتراض صحبت كند و متاسفانه حرف‌هايش موجب سوءتفاهم و اعتراض شديدتر بچه‌ها شد. واقعاً دردآور بود كه چنين برخوردي با جانبازان بشود. بالأخره عده‌اي آمدند و گفتند حاج احمد آقا به امام قضيه را گفته و امام پاسخ داده كه جانبازان بروند يك روز ديگر بيايند من امروز حالم خوب نيست. فهميديم كه دروغ مي‌گويند بنابراين اعتراض‌ها به اوج خود رسيد.



* و دست خالي برگشتيد؟



نه. تا ساعت 12 شب آنجا مانديم. بالأخره يكي از مأموران كميته آمد و خبر داد كه آقاي امام جماراني تلفن كرده و پشت خط است.يكي بيايد جواب بدهد. من رفتم و با او صحبت كردم. گفت آسايشگاه شما باز است بنابراين مي‌توانيد به آنجا برگرديد.



* و شما برگشتيد



نه. حقيقتش به حرفشان اعتماد نداشتيم چون هدفشان به اصطلاح جمع كردن ماجرابود نه فريادرسي جانبازان .بعد از تلفن، آمدم و حرف‌هاي امام جماراني را به بچه‌ها انتقال دادم. قرار شد كه من بروم به آسايشگاه تا اگر حرف امام جماراني راست بود برگردم و با بچه‌ها به آنجا برويم. به بچه‌ها گفتم اگر برنگشتم بدانيد كه به ما دروغ گفته‌اند.



* پس ماجرا ختم به خير شد؟



خير. با موتور سه چرخ خودم رفتم به سوي آسايشگاه. نزديكي‌هاي آنجا رسيده بودم كه كميته‌اي‌هاي كروبي ريختند و محاصره‌ام كردند. مرا دستگير كردند و بردند آسايشگاه شماره يك امام خميني در نياوران. موتورم را توقيف كردند و وقتي روي تخت دراز كشيدم، ويلچرم را هم بردند تا نتوانم جايي بروم.



سرنوشت دوستانتان چه شد؟



اول بگويم كه كميته‌اي‌هاي كروبي كه در جماران مراقب ما بودند از نقشه ما بو بردند. موقعي كه قرار مي‌گذاشتيم حواسمان نبود كه آنها دارند مي‌شنوند. اين را هم بگويم كه آنها آنجا هم ما را محدود كرده بودند كه از ساختمان كميته جماران خارج نشويم. نزديك صبح بود كه جانبازان ديگر را هم آوردند به آسايشگاه شماره يك امام خميني. همه خسته و رنجور بودند.



* آسايشگاه شماره 2 چه شد؟



بعداً فهميدم همان شب حمله، همه وسايلش را برده و آن را پلمب كرده بودند. جانبازان كتك خورده هم بدون هيچ گونه امكانات شب را به صبح رسانده بودند.



* چه شد كه از آسايشگاه شماره يك هم رفتيد؟



نرفتيم ، بيرونمان كردند. صبح همان روزي كه بچه‌ها را آوردند آسايشگاه شماره يك ، يكي از مسئولان كه از رفقاي نزديك كروبي بود آمد و در صحبت‌هايش ما جانبازان را خطري براي اسلام معرفي كرد. بعد هم ادامه داد: اصلاً شما مشتي منافق بوديد كه دولت خانه‌هاي تيمي‌تان را گرفته و شما فرار كرديد و رفتيد به جبهه تا اسلحه بدزديد و برگرديد تا به فعاليتتان ادامه دهيد، حالا يك تركش خورده‌ايد و جانباز شده‌ايد. ما از تعجب مانده بوديم چه كنيم. من گريه‌ام گرفت و به او اعتراض كردم و داشتم حرف مي‌زدم كه ناگهان عكس العمل نشان داد و گفت شما حرف زيادي مي‌زني و رفت.



* پس چرا بيرونتان كردند؟



بعداً كروبي دستور داد كه من و چند نفر ديگر را به آسايشگاه راه ندهند. اساساً هر كسي جلويشان مي‌ايستاد برايش پرونده سازي مي‌كردند.



* چون با آن رفيق آقاي كروبي حرفتان شده بود؟



آن آقا كاره‌اي نبود. او به تحريك كروبي دست به اين كارها مي‌زد و آن چيزها را مي‌گفت كه ما را بترسانند و جلوي اعتراضمان را بگيرد. خانم كروبي بود كه خيلي نفوذ داشت، همه كاره او بود.



* چند نفر رابيرون كردند؟



مرتضي خلج، يدالله داسته(مشايخي) علي سگوند، من و يكي دو نفر ديگر . 5 - 6 نفر بوديم كه بيرونمان كردند. يك مجاهد عراقي داشتيم به نام ابوحسن حيدري كه مثل ما قطع نخاعي شده بود و اينجا غريب بود و كسي را نداشت، او را بردند قم و در حرم حضرت معصومه (س) رهايش كردند.



* شما كجا رفتيد؟



سپاه يك ساختمان پزشكان داشت در خيابان ايرانشهر. رفتيم آنجا و در اورژانس آن مستقر شديم. از فرداي آن روز هم به مدت يك هفته به سراغ مسئولان مي‌رفتيم تا به دادمان برسند. اول خواستيم به منتظري كه قائم مقام رهبري بود پيغام برسانيم.



فردي به نام دستمال چي پيغام ما را برد و پاسخ آورد كه منتظري گفته با كروبي برخورد مي‌كند ولي فرجي نشد. خواستيم ميرحسين موسوي را ـ كه نخست وزيربود ـ ببينيم ،راهمان ندادند و ايشان هم ما را نپذيرفت. يك هفته، هر روز مي‌رفتيم جلوي دفتر نخست وزيري مي‌مانديم تا با مسئولان ديدار كنيم ولي...

* ماجراي ديدارتان با رهبر معظم انقلاب كه آن زمان رئيس جمهور بودند را براي ما مي گوئيد؟



بله. بعد از يك هفته كه هر روز مي رفتيم آنجا، يك روز يكي از پاسداران حاضر، دلش براي ما سوخت. به ما گفت نامه‌اي كوتاه براي رئيس جمهور بنويسيد و ايشان را به حضرت ابوالفضل (ع) قسم بدهيد كه مشكل شما جانبازان را حل كند. نامه را نوشتيم و داديم به آن پاسدار. رفت و 3 - 4 دقيقه بعد پاسدار ديگري آمد و گفت: " پشت تلفن با شما جانبازان كار دارند. " يدالله داسته رفت و گوشي را گرفت.
همان پاسداري كه نامه را برده بود به داسته گفت: " موقعي كه آقاي خامنه‌اي وضو مي گرفتند نامه را به ايشان دادم. " موقع اذان مغرب بود و بچه‌ها مشغول نماز شدند. نمازمان تمام شده بود كه ديديم حضرت آقا به همراه 30 - 40 نفر دارند مي‌آيند.
آقا آمدند و روي زمين نشستند و تكيه دادندبه كيوسك نگهباني. ما و همراهان ايشان هم حلقه زديم به دورشان. آقا خطاب به كاركنان نخست وزيري فرمودند: " بچه‌ها پذيرايي شده‌اند؟! " كارمندهاي آنجا -كه جواب سلام ما را هم نمي‌دادند- پاسخ دادند : بله. يكي از افراد آنجا آقاي مصطفي.م مشاور رئيس جمهور بود كه جواب سلام ما را هم نمي‌داد. در حالي كه پاسدارها به ما آب و چاي مي‌دادند و كاركنان آنجا هيچ اعتنايي به ما نداشتند. آقا گفتند : " چاي بياوريد با بچه‌ها بخوريم. "



پس از خوردن چاي، آقا شرح ماوقع را جويا شدند. يدالله داسته شروع كرد به صحبت كردن و همه چيز را گفت. از بيرون انداختن و كتك زدن ما تا قضيه راه پيمايي باويلچربه جماران و حرف‌هاي آقاي مهدي .ا.ج (همان رفيق شفيق كروبي) كه ما را منافق و خطري براي اسلام خواند. حرف‌هاي داسته هنوز تمام نشده بود كه آقا عينكشان را برداشتند و گذاشتند روي زانو و به شدت گريه كردند. بطوري كه شانه هايشان مي‌لرزيد و با عباي شان اشك‌هايشان را پاك مي‌كردند.
بعد آقا از محل اقامتمان پرسيدند و ما جواب داديم بعد گفتند: بيمارستان نجميه خوبه؟ ما گفتيم در اورژانس ساختمان پزشكان سپاه راحت‌تريم تا بيمارستان. آقاپرسيدند مگر بنياد شهيد نيروي مسلح دارد؟ و ما پاسخ مثبت داديم.

* در نخست وزيري كه شما را اذيت نكردند؟



آنجا هم اذيت شديم. همان موقع كه رفيق ما صحبت مي‌كرد و آقا گوش مي‌دادند بعضي كارمندهاي آنجا با سقلمه در پهلوي ما مي زدند. وقتي هم كه آقا رفت يكي از آنها گفت: " اگر آقاي خامنه‌اي سكته مي‌كردند شما جوابگو مي‌شديد؟ پاسداري هم كه نامه‌ها را رسانده بود توسط كاركنان آنجا مؤاخذه شد و ما ديگر او را آنجا نديديم.

* و دست آخر هم رفتيد به خانه هايتان؟



بله. 2- 3 ماه پس از حمله به آسايشگاه، آن هم در شرايطي كه هيچ امكاناتي در خانه‌هايمان نداشتيم به خانه رفتيم. به ويژه بچه‌هاي شهرستاني كه به شهرهاي محروم رفتند و با سختي‌هاي بسيار زندگي كردند تا امروز.

* سرنوشت مهاجمان به آسايشگاه چه شد؟



آنها به استخدام بنياد شهيددرآمدند. آرم كميته از روي سينه‌هايشان پاك شد و به عنوان كاركنان حراست وحفاظت بنيادمشغول كار شدند. كميته بنيادشهيدهم جمع شد.

* شما از قهرمانان پارالمپيك هم هستيد. از ورزش بگوئيد.



در سال‌هاي 64 و 65 در رقابت‌هاي جهاني انگلستان و پار الپيك 1988 سئول 3 مدال نقره در رشته ويلچرراني كسب كردم. من و يك نفر ديگر اولين جانبازاني بوديم كه در پارالمپيك شركت كرديم. در كاروان 9 نفره ايران 7 نفر معلول بودند و ما 2 نفر جانباز.

* حالا چه مي كنيد؟



تاكسي سرويس دارم. گاه تا 20 ساعت كار مي كنم. سال 1364 ازدواج كردم كه حاصل آن 2 فرزند پسر است. همسرم و عروسم فرزند شهيد هستند. پس از اخذ مدرك سيكل به حوزه رفتم و 3- 4 سالي درس خواندم. 7 سال هم در قسمت گذرنامه نخست وزيري و رياست جمهوري كار كردم در سال هاي 65 تا 72.

دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۹

شیخ رجبعلی خیاط ، خالص برای خدا



رجبعلی نکوگویان مشهور به « جناب شیخ » و « شیخ رجبعلی خیاط » در سال 1262 هجری شمسی، در تهران دیده به جهان گشود. پدر رجبعلی کارگر ساده ای بود. هنگامی که رجبعلی 12 سال داشت از دنیا رفت و وی را تنها گذاشت.



شیخ برای گذران عمر خیاطی می کرد و در خانه خشتی و ساده ای که از پدرش به ارث برده بود در خیابان مولوی کوچه سیاه‌ها (شهید منتظری) زندگی می کرد. وی تا پایان عمر در همین خانه زیست.



پس از واقعه مهمی که در جوانی شیخ پیش آمد، کراماتی به وی عنایت شد، پرده ها از جلوی چشمانش افتاد و حالات کشف و شهود معنوی برای وی ممکن شد.



جناب شیخ در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشت، تحول معنوی خود را چنین بازگو نمود:



در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را برای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن."



رجبعلی نکوگویان برای رضای خدا معصیت را ترک می کند و این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می‌گردد.



شیخ در این باره می گوید: من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.



*** شیخ تعریف می کند: نفس، اعجوبه است، شبی دیدم حجاب (حجاب نفس و تاریکی باطنی) دارم و طبق معمول نمی‌توانم حضور پیدا کنم، ریشه یابی کردم. با تقاضای عاجزانه متوجه شدم که عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشایند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم .



***



یکی از فرزندان شیخ می‌گوید: ابتدا پدرم در یک کاروانسرا حجره‌ای داشت و در آن خیاطی می‌کرد.



روزی مالک حجره آمد و گفت: راضی نیستم اینجا بمانی. پدرم بدون چون و چرا و بدون این که حقی از او طلب کند، فردای آن روز چرخ و میز خیاطی را به خانه آورد و حجره را تخلیه کرد و تحویل داد، از آن پس در منزل، از اتاقی که نزدیک در خانه بود برای کارگاه خیاطی استفاده می‌کرد.



***



یکی از دوستان شیخ می‌گوید: فراموش نمی‌کنم که روزی در ایام تابستان در بازار جناب شیخ را دیدم، در حالی که از ضعف رنگش مایل به زردی بود. قدری وسایل و ابزار خیاطی را خریداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت کنید، حال شما خوب نیست. فرمود: عیال و اولاد را چه کنم؟! در حدیث است که رسول خدا (ص) فرمودند: « إن الله تعالی یحب أن یری عبده تعباً فی طلب الحلال؛ خداوند دوست دارد که بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببیند. » و « ملعون ملعون من ضیع من یعول؛ ملعون است، معلون است کسی که هزینه خانواده خود را تأمین نکند» .



***



از جناب شیخ نقل شده‌است : روزی از چهارراه «مولوی» و از مسیر خیابان «سیروس» به چهار راه «گلوبندک» رفتم و برگشتم، فقط یک چهره آدم دیدم!( غرض شمایل برزخی افراد است ).



***



عاشق عارف، مرحوم کربلایی احمد از شاگردان مرحوم شیخ می گفت: بعد از فوت شیخ، ایشان را در خواب دیدم و از او سوال کردم در چه حالی ؟



گفت: فلانی من ضرر کردم !



با تعجب گفتم: تو ضرر کردی! چرا ؟



فرمود: زیرا خیلی از بلاهایی که بر من نازل میشد با توسل آنها را دفع میکردم، ای کاش حرفی نمی زدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل میکنند در اینجا چه پاداشی می دهند!



***



یکی از دوستان شیخ تعریف می کند: بعد از اولین ملاقات با جناب شیخ، قرار بر آن شد که به جلسه ایشان برویم . وقتی به خدمتشان رسیدیم، ایشان رو به قبله نشسته و مناجات می خواندند. جناب شیخ عادت داشت که در ضمن دعا خواندن و مناجات، جملاتی بگوید که تنها اهلش آنرا دریافت می کردند. من هم در همان جلسه، پشت سر ایشان نشستم و با وی هم نوا شدم.



در میان دعا، شخصی وارد مجلس شد که در ظاهر، هیچ شباهتی با دیگر شاگردان شیخ نداشت.



ریش هایش را تراشیده بود و با کلاه و لباس مخصوصی وارد مجلس شد. من هم در همان حال و هوای جوانی با خود گفتم که این شخص، با این سر و وضع، اینجا چه می خواهد؟



درست به محض آنکه این مطلب در ذهنم خطور کرد، شیخ مناجات را رها کرده و با صدای بلندی فرمودند: تو به ریشش چه کار داری؟ اگر ریشش را تراشیده، در ازای آن دو صفت خوب دیگر دارد، که ریش داری مثل تو، از آن بی بهره است.



پس مال او به تو می چربد ... و دوباره مناجاتش را ادامه داد.



***



شيخ به شاگردان خود مكرر تأكيد می‌كرد: همه كارها بايد برای خدا باشد، حتی خوردن و خوابيدن. هرگاه اين استكان چای را به قصد خدا بخوری، دل تو به نور الهی منور می‌شود، ولی اگر برای حظ نفس خوردی، همان می‌شود كه خواسته بودی.



***



يكی از شاگردان شيخ توصيه‌های ايشان به اخلاص را چنين توصيف می‌كند:



شيخ می‌گفت: اين جا (خانه خودش) كه می‌آييد برای خدا بياييد، اگر برای من بياييد ضرر می‌كنيد! حال عجيبی داشت، مردم را به خدا دعوت می‌كرد، نه به خود.



***



جناب شیخ یکی از اتاقهای منزلش را به یک راننده تاکسی، به نام « مشهدی یدالله »،اجاره داد. مبلغ اجاره ماهی 20 تومان بود. تا این که همسر راننده وضع حمل کرد و دختری به دنیا آورد، که مرحوم شیخ نامش را « معصومه » گذاشت. هنگامی که در گوش نوزاد اذان و اقامه گفت، یک دو تومانی پر قنداقش گذاشت و فرمود: آقا یدالله! حالا خرجت زیاد شده. از این ماه به جای بیست تومان، هجده تومان بدهید.



***



آيت الله فهری، توصيه‌های شيخ درباره اخلاص را چنين توصيف می‌كند:



تكيه كلام ايشان « كار برای خدا بود ». آن قدر ضمن فرمايشات خود تكرار می‌كرد كه: « كار برای خدا بكنيد، كار برای خدا بكنيد » كه برای شاگردانش « كار برای خدا » حالت ملكه پيدا می‌كرد. مانند يك فيل بانی كه مرتب با چكش به سر فيل می‌كوبد، مرتب بر انديشه شاگردانش میكوبيد كه « كار برای خدا» . مثال‌هايی از خود و ديگران در اين زمينه می‌آورد تا حالت ملكه در مخاطب ايجاد شود. به همه و در همه حال تأكيد میكرد: كار برای خدا! می‌فرمود: شب كه به خانه می‌روی و همسرت را میخواهی ببوسی، برای خدا ببوس! می گفت: در تمام زوايای زندگی انسان بايد خدا باشد. مقامات و مكاشفات كسانی كه در مكتب شيخ پرورش می‌يافتند در اثر عمل به اين دستورالعمل بود.



***



يكی از شاگردان شيخ از ايشان نقل می‌كند كه: در تشييع جنازه آيت الله بروجردی جمعيت بسياری آمدند و تشييع باشكوهی شد، در عالم معنا از ايشان پرسيدم كه چطور از شما اين اندازه تجليل كردند؟ فرمود: تمام طلبه‌ها را برای خدا درس می‌دادم.



***



روزی شيخ از مراجعی پرسيد: شغل شما چيست؟ گفتم: نجار هستم . فرمود: اين چكش را كه به ميخ می‌زنی به ياد خدا می‌زنی يا به ياد پول؟! اگر به ياد پول بزنی، همان پول را به تو می‌دهند و اگر به ياد خدا بزنی هم پول به تو می‌دهند و هم به خدا می‌رسی.



***



يكی از بركات كار برای خدا غلبه بر شيطان است. شيخ در اين باره، می‌فرمود: كسی كه برای خدا قيام كند نفس با هفتاد و پنج لشگر و شيطان با جنود خود، برای از بين بردنش قيام می‌كنند ولی « جند الله هم الغالبون ». عقل هم دارای هفتاد و پنج لشگر است و نخواهد گذاشت بنده مخلص، مغلوب شود: ﴿ إن عبادي ليس لك عليهم سلطان: بدان که بر بندگان (خالص) من دست نخواهی یافت. سوره حجر آیه 42 ﴾. اگر علاقه به غير خدا نداشته باشی، نفس و شيطان زورشان به تو نمی‌رسد، بلكه مغلوب تو می‌گردند.



و می فرمود: در هر نفس كشيدن امتحانی است، ببين با انگيزه رحمانی آغاز می شود يا با انگيزه شيطانی آميخته می‌گردد!



***



يكی از شاگردان شيخ كه نزديك به سی سال با ايشان بوده نقل می‌كرد كه شيخ به من می‌فرمود: روح شخصی از علمای اهل معنا - ‌كه ساكن يكی از شهرهای بزرگ ايران بود - را در برزح ديدم كه تأسف می‌خورد و مرتب بر زانوی خود می‌زد و می‌گفت: وای بر من، آمدم، و عملی خالص برای خدا ندارم!



از او پرسيدم كه چرا چنين مي كند؟



پاسخ داد: در ايام حيات، روزی با يكی از اهل معنا كه كاسب بود برخورد كردم، او مرا به برخی از خصوصيات باطنی خود متذكر ساخت، پس از جدا شدن از او تصميم به رياضت گرفتم، تا مانند آن شخص ديده برزخی پيدا كنم و به مكاشفات و مشاهدات غيبی دست يابم.



مدت سی سال رياضت كشيدم تا موفق شدم، در اين هنگام مرگم فرا رسيد، اكنون به من می‌گويند: تا آن هنگام كه آن شخص اهل معنا تو را متذكر ساخت گرفتار هوای نفس بودی، و پس از آن تقريباً سی سال از عمر خود را صرف رسيدن به مكاشفات و رؤيت حالات برزخی كردی، اينك بگو: عملی كه خالص برای ما انجام داده‌ای كدام است؟!



***



فرزند جناب شیخ نقل کرده است:



یك روز كه یكی از برادرانم به رحمت خدا رفته بود، من دم در خانه ایستاده بودم، مردی آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتم: برادرم ،پسر جناب شیخ از دنیا رفته. گفت: عجب! من می‌خواستم بروم سر مزار جناب شیخ، حالا نمی‌روم و می‌ایستم برای تشییع جنازه، چون به جناب شیخ علاقه دارم.



بعد گفت: من یك عمویی داشتم كه اینجا در این محل سلمانی داشت، وضع مالی‌اش خوب نبود و 34 تومان بدهی داشت. در ضمن مستأجر بود و صاحبخانه به خاطر بدهی‌اش او را جواب كرده ‌بود و ضرب‌الاجل گذاشته‌ بود كه اگر تا چند روز دیگر اجاره خانه را ندهی، اثاثیه‌ات را توی كوچه می‌گذارم! عمویم می‌گفت همان وقت صبح، شیخ رجبعلی آمد توی سلمانی من نشست و گفت: سر مرا اصلاح كن! سرش را كه اصلاح كردم، از جیبش پولی درآورد و گفت: این پول اصلاح سرم و باز مقدار دیگری پول درآورد و به من داد و گفت: این را هم بگیر و با آن گرفتاری‌هایت را حل كن.



***



فرزند شیخ می گوید : می‌دانید كه ما در جنوب تهران، در مولوی زندگی می‌كردیم و آنجا قبل از انقلاب، یك محیط خاصی بود. آدم‌های ناباب هم زیاد داشت. اما پدرم، هیچ وقت از همان آدم‌های ناباب با القاب و عناوین زشتی كه در آن وقت مرسوم بود، یاد نمی‌كرد. به آنها داش مشدی می‌گفت. یك روز پدرم با یكی از همین افراد كه مست هم بوده، در كوچه رو به رو می‌شود، می‌رود و یقه او را می‌گیرد و از او می‌پرسد: چرا مادرت را كتك زدی؟



مرد مست با اعتراض می‌گوید: برو ببینم، به تو چه مربوط است؟



پدرم می‌گوید:اگر دفعه دیگر او رابزنی من هم تو رامی‌زنم! یعنی چه، خجالت نمی‌كشی؟ مادرت را می‌زنی؟آن مرد مست می‌رودوبا مادرش دعوا می‌كندكه چرارفته‌ای وشكایت مرا به پیرمرد خیاط كرده‌ای؟



مادرش می‌گوید: والله به پیر و پیغمبر من چیزی به كسی نگفته‌ام.



فردایش باز هم همان مرد مست از آنجا رد می‌شود، پدرم كه منتظرش بوده به او می‌گوید: باز هم رفتی و با مادرت دعوا كردی؟



مرد مست می‌گوید: باز هم او آمد و به تو شكایت كرد؟



پدرم می‌گوید: خجالت بكش! چرا عرق می خوری؟ زشت است! مرد مست می‌گوید: بیكارم، قبلا جگر فروش بودم، سهمیه‌ام را قطع كرده‌اند، محل كارم را هم گرفته‌اند و حالا دیگر به من جگر نمی‌دهند. خدا گواه است كه این قسمت‌اش را خودم شاهد بودم.



پدرم گفت: حالا چند تا جگر می‌خواهی؟



گفت: اگر شش یا هفت تا جگر به من بدهند زندگی‌ام می‌چرخد.



پدرم گفت: خیلی خب، من می‌گویم هشت تا جگر به تو بدهند برو سركارت. رفت و مشغول كار شد و عجیب این كه اوایلی كه پدرم از دنیا رفته‌ بود ما سر مزار او كه می‌رفتیم، همین مرد می‌آمد و در مقبره پدرم چایی دم می‌كرد و چای می‌داد.



... یك روز جناب شیخ نماز اول وقت را عمداً به تأخیر انداخت. بعد از چند دقیقه آقایی وارد شد و جناب شیخ با ورود او گفت: حالا بلند شوید تا نماز بخوانیم.پرسیدند: جناب شیخ! چرا نماز را به تأخیر انداختید؟ گفت: از این تازه وارد بپرسید!



آن شخص تازه وارد گفت: من هم سعی داشتم كه برای نماز اول وقت اینجا باشم، اما در راه كه می‌آمدم دیدم سگی پایش شكسته و ناراحت است. معطل شدم تا پای سگ را ببندم و به همین خاطركمی دیررسیدم. جناب شیخ به احترام اینكار او،نماز را به تأخیرانداخته بود

شنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۹

 بی حجابی ، مهمترین ابزار استثمار زنان

بدحجابی یكی از مسایل و چالش های جدی در حوزه اخلاق اجتماعی محسوب می شود. در این مقاله كه به قلم استاد «محمدرضا اكبری» نگاشته شده است، به ریشه یابی بدحجابی در جامعه و عوامل اخلاقی آن پرداخته شده .
برهنگی دینی اساس فرهنگ برهنگی است . بدحجابی و جلوه گری زنان در برابر مردان بیگانه از عوامل فراوانی برخوردار است كه ضمن بحث در مورد آنها به درمان هر یك اشاره می كنیم.



1ـ كسب موقعیت



انسان موقعیت طلب است و همواره می خواهد در میان مردم از جایگاهی درخور توجه برخوردار باشد.
چنین جایگاهی به دو صورت حقیقی و كاذب محقق می شود. موقعیت حقیقی در اثر تحصیل علم و فضایل اخلاقی به دست می آید، اما برخی زنان كه فاقد این ارزش ها هستند با نمایش زیبایی ها و جاذبه های طبیعی و ساختگی زنانه خود سعی در جلب توجه دیگران می كنند تا به كمبودهای باطنی خود پاسخ دهند. غافل از آنكه هرگز كسی نمایش زیبایی های زنانه را دلیل بر شخصیت و جایگاه ارزشی او نمی گیرد. بی حجابی، زن را صاحب فضیلت نمی كند بلكه از او عروسكی می سازد كه با رشد و تعالی فاصله ها دارد ضمن اینكه موقعیت های حاصل از تحركات جنسی تنها نزد بیماردلانی به وجود می آید كه خود كمترین اعتباری ندارند.



زن اگر محروم از فضایل و ارزش های انسانی باشد اگر سراسر وجود خود را به طلا و زینت ها و لباس های فاخر تزیین كند ذره ای بر ارزش حقیقی او افزوده نخواهد شد چه اینكه هزار من تزیین و زیبایی به یك جو تقوا نمی ارزد. تحصیل موقعیت جز از راه به دست آوردن زیبایی های باطنی و فضایل انسانی و كمك پروردگار عالم میسر نیست. ارزش زن بالاتر از آن است كه خود را چراگاه چشم های گرسنه نامحرمان سازد. او باید به فاطمه و مریم بیندیشد كه فرشته با آنها سخن می گفت نه آنكه با حضور جاذبه دار و مهیج خود را مخاطب سخنان هرزگان سازد كه از حقیقت خود فرو افتاده است.



2ـ ضعف ایمان



بی حجابی فقر فرهنگ دینی است. فرامین الهی و ازجمله حجاب اسلامی از سوی خدای تعالی به بشر ابلاغ شده است و عمل به آنها جز در پرتوی ایمان به پروردگار عالم كه ریشه اصلی عمل است میسر نخواهد بود. بنابراین كسانی كه از اعتقاد به خداوند در شك و تردید به سر می برند و قلب آنها از ایمان به خداوند و محاسبه روز جزا به مقام اطمینان نرسیده است در عمل به دستورات الهی تسامح می ورزند و تا زمانی كه این مشكل اعتقادی برطرف نشود بهبودی حاصل نمی شود. چرا كه ایمان به خدا مادر ارزش ها است.



3ـ دگرآزاری



ریشه خودنمایی و بدحجابی بسیاری از زنان،عقده دگرآزاری است. برانگیختن تمایلات دیگری همراه با محروم كردن او یك بیماری دگر آزاری است. نظیر اینكه شخصی غذایی را به انسان گرسنه ای ارایه دهد و تمایل او را به آن غذا برانگیزد و از آن محرومش كند. دگرآزاری جنسی نیز به این است كه زنی خود را بیاراید و در معرض دید دیگران قرار دهد تا تمایلات او برانگیخته شود و بدون پاسخ بماند. اگرچه این حركت، مردان جامعه را عقده مند می كند اما زنان بیمار از حركت خود لذت می برند. باید به چنین زنانی گفت آزار دادن مردان جز اینكه گناهی بر گناه خودنمایی آنها می افزاید اثر دیگری ندارد، ضمن اینكه آزار دیگران با هیچ منطق و وجدانی سازگار نیست. چه اینكه تبدیل مردان و جوانان سالم جامعه به انسان های عقده ای كه با شرافت یك زن سازگاری ندارد.



4ـ غربزدگی



تقلید از غرب یكی از مشكلات دیرینه تعدادی از زنان مسلمان بوده است كه بدون كمترین تفكر و تحلیلی از زندگی زن غربی به او اظهار تمایل كرده اند. خمیرمایه اصلی این تقلید را جهل و هوس تشكیل می دهد. ترسیم گوشه ای از آنچه بر زن غربی می گذرد، می تواند پرده تاریك جهل فریب خوردگان جوامع غربی را پاره كند تا به خود آیند.



غرب بعد از رنسانس و انقلاب صنعتی خود زندگی زن را به طور كلی متحول كرد و بی رحمانه او را از ارزش های خود تهی گردانید و اسرار و زیبایی های پشت پرده بدن او را در معرض نمایش افعی های شهوت قرار داد. اگر غرب به ارزش زن می اندیشید هرگز او را برهنه نمی كرد و از او عروسك نمی ساخت و برای همین است كه امروز زن غربی تنها و شكست خورده است.

غرب در برابر گرفتن حجاب زن چیزی به او نداده است بلكه به دنبال آن ارزش های دیگر او را ربوده است به گونه ای كه زن غربی فقیرترین زن عالم است و این به خاطر سادگی و فریب خوردگی تاریخی عهد رنسانس است. اگر زن غربی همانند زن ایرانی مقاومت می كرد و با اتكا بر دین به مبارزه با افزون طلبی های مردان می پرداخت به پیروزی می رسید اما تسلیم شد و بزرگ ترین ضربه های تاریخی را كه به واژگونی او منتهی شد دریافت كرد. ضربه هایی كه بر زن غربی وارد شد كفاره سرپیچی او از حجاب و عفافی است كه خداوند در همه ادیان برای زن واجب فرموده است.



دكتر ا.و.، است اد دانشگاه در آمریكا می گوید: اساساً زن در آمریكا ارزش انسانی و عاطفی ندارد و او را فقط به عنوان موجودی كه می تواند مرد را ارضا كند و او را به تمتعی برساند می شناسند و اگر از عهده این وظیفه برنیاید به سرعت در جامعه مطرود می شود. از این رو است كه زن برای ایفای این نقش، با قدرت تمام به عواملی از قبیل لباس و آرایش به خودنمایی پرداخته تا بتواند توجه مردان را به سوی خود جلب كند. (1)



«خانم ژورمینن وایت» می گوید: زنان همیشه سعی كرده اند كه توجه مردان را به خود جلب كنند و این باعث شده است كه زنان امروز مثل موم یا خاك رسی در دست مردان باشند كه به هر شكلی بخواهند برای جوابگویی به نیازهای خود آنها را مورد سوءاستفاده قرار دهند. متأسفانه زنان امروز سردرگم شده و چاره ای جز این ندارند كه خود به دنبال شكارچی های خویش دویده و طعمه آنها شوند.»(2)



5ـ زیبایی طلبی



برخی دختران و زنان میل دارند به صورتی زیبا نزد دیگران حضور یابند و با توجه به اینكه حجاب دینی زیبایی های آنها را پوشش می دهد سعی در ناقص كردن حجاب خود دارند. به همین منظور بخشی از موهای سر و گردن خود را به نمایش می گذارند و سعی در پوشش لباس های زننده چند رنگ و یا بسیار شاد دارند و زواید تزیینی مختلفی را در پوشش خود مورد استفاده قرار می دهند و یا از كفش های پاشنه بلند استفاده می كنند تا نوع قرار گرفتن بدن و راه رفتن آنها تحریك آمیز و زیباتر شود و طنین یكنواخت آن توجه دیگران را جلب كند و با وسواس خاصی گلوبند، دستبند، حلقه و النگوی خود را همواره به نمایش می گذارند و به هر شیشه و آیینه ای كه در بین راه برخورد می كنند قیافه خود را مشاهده می كنند تا در صورت لزوم، زیبایی خود را حفظ كنند و غافلند كه سادگی زن، خود نوعی زیبایی ارزشی را به همراه دارد و پوشیدگی، زیبایی و ظرافت بدن او را در برابر آفتاب، سرما و آلودگی های جوی بهتر حفظ می كند.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: صیانه المراه انعم الحالها و ادوم لجمالها (3)
پوشیدگی برای زن سودمندتر و زیبایی او را پایدارتر می سازد.



آنها باید بدانند كه به نظر روان شناسان زنان و دخترانی كه در انتخاب لباس و رنگ های متنوع در برابر مردان حساسیت می ورزند از نوعی بیماری برخوردارند و كوشش در خودنمایی و رفع نقایص ظاهری آنها به منظور جلب دیگران به طفلی شباهت دارد كه می خواهد با گریه و فریاد توجه پدر و مادر را به خود جلب كند. این در حالی است كه حجاب در جمال آنها نقش مؤثری دارد. ضمن اینكه متانت، بزرگواری، تمركز حواس حضور طبیعی آنها در جامعه را سلب نمی كند و عمر گرانمایه آنها را از پوچی به دور می دارد.



6ـ ازدواج



عده ای از دختران، خودنمایی و سپس ارتباط با نامحرم را پلی برای رسیدن به ازدواج می پندارند. آنها گمان برده اند كه اظهار زیبایی های زنانه می تواند جوانان را به آنها راغب كند به همین خاطر موهای خود را به نمایش می گذارند و با پوشیدن لباس های جاذبه دار در تحصیل شوهر حركت می كنند. غافل از اینكه جوانان با همه خوشرویی هایی كه با دختران دارند هرگز به ازدواج با آنها تن نخواهند داد. بی تقواترین مرد جامعه برای ازدواج خود به دنبال عفیف ترین دختر می رود. همه جوانان دوست دارند دختری را برای همسری خود گزینش كنند كه برای یك مرتبه طرح دوستی و خوشگذرانی با جوان دیگری نداشته است و اسرار و زیبایی های جسمانی خود را تابلوی نامحرمان نكرده باشد. جوانان بی تقوا از دختران خودنما برای لذت های موقتی و تفریحات زودگذر خود استقبال می كنند. اما هیچ گاه آنها را به همسری شرعی و قانونی خود نمی پذیرند و به تعبیری دیگر دختران خودنما در چشم ها جا دارند و زنان پوشیده در دل ها مأوا گرفته اند.



بنابراین بدحجابی و حركت های خلاف عفت چشم انداز خوبی برای ازدواج ندارد و اگر ازدواجی به خاطر جاذبه های جنسی صورت پذیرد از بنیان محكمی برخوردار نخواهد بود. راه ازدواج در رعایت تقوا و درخواست از خداوند و توسل به پیامبر(ص) و اهل بیت او است.



7ـ ضعف حیا



ضعف این صفت از سستی اعتقاد به مبدأ و معاد سرچشمه می گیرد و بی حجابی از مصادیق بارز بی حیایی است كه از ضعف ایمان ناشی می شود.



امام صادق(ع) فرموده است: ایمان ندارد كسی كه حیا ندارد. (4)



پیامبر اكرم(ص) فرموده است: خدا حیا و پوشیدگی بندگانش را دوست دارد.(5)



پوشش و حیا تفكیك ناپذیرند و تا جلوه ای از حیا در زنی وجود داشته باشد، پوشش او نیز با جدیت مراعات می شود. زنان با حیا كسانی هستند كه با پوشش كامل خود از نمایش بدن، موهای سر و زینت های خود شرم می ورزند. پاكی قلب زنان خودنما به سخن ستمكاری شبیه است كه لاف ترحم بلند كرده است. زنانی كه اسرار زیبایی های جسمانی خود را به نمایش گذارده اند، پرده بین خود و خدا را دریده اند. كامیاب كردن چشم های گرسنه نامحرمان كم ترین ساز ش با پاكی و نجابت ندارد و عفیف بودن زن بدحجاب از القائات بی اعتبار شیطان است. بدحجابی از آفات پاكدامنی به شمار می رود و اساساً زنان پاكدامنی كه از موقعیت سالم روحی برخوردارند از گناهان جنسی پرهیز دارند و بی حجابی یك انحراف جنسی است.

امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: كسی كه پاكدامنی پیشه كند گناهانش كم و در نزد خدا منزلتی عظیم دارد.(6)



بی حیایی زنان و دختران جوان غالباً از دوستان بی حیا، فیلم های مبتذل، جهل به ارزش والای عفت و حیا و فرهنگ اقوام و خانواده به ویژه روحیه مادر و پدر سرچشمه می گیرد و بی شرمی بسیاری از دختران از برهنگی آنها به هنگام حضور در جامعه در سالیان قبل از تكلیف ناشی می شود.



مسایل اخلاقی و تربیتی از ظرافتی خاص برخوردارند و از پایین ترین سنین عمر كودك شكل می گیرند. این اشتباه بزرگ است كه به مسایل تربیتی مربوط به شرم و حیای دختران تا 9 سالگی توجه نشود آن گاه با رسیدن زمان تكلیف از آنها خواسته شود تا یكباره در خود انقلاب كنند و مسیر چند ساله خود را عوض كنند. امور تربیتی انقلاب بردار نیست بلكه حقایقی هستند كه باید به تدریج شكل گیرند. حجاب یك فرهنگ است كه از سالیان قبل از تكلیف باید مورد توجه و ممارست قرار گیرد.



در هر صورت از جمله ریشه ها و مبانی خودنمایی و بدحجابی زنان ضعف صفت ارزشمند حیا است. صفتی كه وجود آن به زن ارزشی بزرگ می بخشد و فقدان آن او را از خاك پست تر می سازد.



8ـ اظهار غنای مالی



ریشه خودنمایی برخی زنان تفاخر و خودنمایی های مالی است. دوست دارند دیگران شاهد برخورداری های مالی آنها باشند و تفاوتی نخواهد بود كه بیننده زن باشد یا مرد. به همین منظور النگوهای خود را به نمایش می گذارند و حلقه یا گلوبند گران قیمت خود را در معرض دید دیگران قرار می دهند و لباس های فاخر به تن می كنند. آنها ارزش خود را به طلا و جواهرات می دانند و این به معنای آن است كه ارزش الهی و انسانی خود را در حد طلای دنیا پایین آورده اند و برخی خود را در طلا خلاصه كرده اند.



شیطان همه را به یك راه منحرف نمی سازد بلكه هر كسی را با توجه به برخورداری ها و نوع هوسی كه دارد از راه خدا دور می كند.



چنین زنانی باید اندیشه كنند كه این گونه فخر كردن های مالی همراه با جاذبه های زنانه، تمایلات نامحرمان را برمی انگیزد و چه بسا موجودیت مالی آنها را طعمه دیگران سازد. بینش چنین زنانی بسیار سطحی و ظاهر بینانه است. اگر آگاه شوند كه انسان خلیفه خداست و می تواند ارزشی برتر از ملایك داشته باشد، روحیه و عملكرد آنها عوض می شود و دیگر حاضر نخواهند بود برای یك لحظه خود و دارایی خویش را وسیله معصیت خود و غفلت مردان جامعه كنند.

 

9ـ ملامت دیگران



یكی از ریشه های بدحجابی و خودنمایی دختران و زنان ملامت اعضای خانواده، فامیل و دوستان است. چه بانوانی كه به خاطر سلامت نفسی كه دارند، می خواهند از حجاب دینی كامل برخوردار باشند اما راهزنان راه خدا به آنها شبیخون می زنند و زبان به ملامت می گشایند. گاهی ملامت ها از سوی مردان فامیل صورت می گیرد. ریشه اصلی ملامت اكثر این افراد هواهای نفسانی آنهاست. زیرا با بی حجابی و خودنمایی زنان و دختران بهتر می توانند به لذت های نامشروع خود دست یابند.


یك بانونی دانشجو از تهران «خانم ح.ن» می گوید:
«وقتی باحجاب شدم با مخالفت های شدیدی در خانواده روبرو شدم و می دیدم كه مخالفت با حجاب، بیشتر از جانب آقایان مطرح می شود تا بانوان و این برایم سؤال بود كه چرا با وجودی كه این مسأله به خانم ها مربوط می شود آقایان اظهارنظر می كنند. آشنایی با مطالب كتاب «بهای یك نگاه» مرا متوجه این نكته كرد كه شاید بیشترین نفع بی حجابی را همین مدعیان آزادی زن می برند كه از این راه به لذت های نفسانی بیشتری دست می یابند.(7)



البته مردان و جوانان اقوام كه با حجاب دینی مخالفت می كنند هیچ گاه علت مخالفت خود را كه برخورداری از لذت های جنسی و مخالفت با احكام خداست به صراحت اعلام نمی كنند و به سخنان ضعیف و بهانه های واهی كه بیشتر به یك كلاف سردرگم شبیه است می پردازند. جا دارد كه به آنها گفته شود كه می دانید با چه حقیقتی مخالفت می كنید؟ شما قبل از آنكه با من مخالفت كنید با آیات قرآن كه حجاب را بیان كرده اند به مخالفت برخاسته اید و اگر خود عقیده ندارید به عقیده دیگران احترام گذارید. هر كسی این حق را دارد كه نوع پوشش خود را انتخاب كند و معلوم است كه اگر بین احكام خدا و نظر شما دوگانگی وجود داشته باشد حكم خدا را ترجیح خواهم داد. ضمن اینكه شما به ریشه مخالفت خود فكر كنید شاید مثل من هدایت شوید. گاهی مخالفت از سوی پدر، شوهر یا برادر است. اگرچه هیچ كس از مكر نفس و وسوسه های شیطان در امان نیست اما غالب مخالفت های آنها ناشی از جهل به فلسفه، آثار، بركات و حقیقت این حكم الهی است كه باید با بیان مطالب مفید و ذكر آیات خدا آنها را متقاعد كرد و اگر از اعتقاد و یا غیرت لازم برخوردار نیستند به آنها گفته شود مایلم چنین پوششی داشته باشم كه خداوند آن را واجب كرده است. چه اینكه آثار مثبت آن را احساس كرده ام و از مخالفت با احكام خدا هراسناكم . من قبل از آنكه فرزند یا همسر و یا خواهر شما باشم، بنده خدا هستم و خداوند تكلیف همه را روشن كرده است و بازگشت همه ما به سوی اوست. شما نیز به مخالفت خود بیاندیشید كمترین دلیل منطقی بر آن نخواهید یافت. شما چگونه حاضر می شوید كه ناموس خود را ابزار تحریك نامحرمان سازید.



بیش از آنچه شما از من خودنمایی و غفلت بخواهید، از شما غیرت، مردانگی، بزرگواری و آگاهی می خواهم و اضافه شود چرا به جای مخالفت، علت پوشیدگی مرا سؤال نمی كنید؟ همان گونه كه من علت منطقی مخالفت شما را خواستارم. اگر مخالفین از خانم های اقوام و یا دوستان باشند باید علت مخالفت و ملامت آنها را جویا شد. اگر سخنی داشتند به جواب منطقی آنها كه در مواضع متعدد این كتاب هم به آن اشاره شده است بپردازیم و اگر سخنی نداشتند از آنها بخواهیم از طرح سخنان و مخالفت های بی مورد پرهیز كنند و اضافه كنیم شما هم تسلیم خدا باشید و البته از خدا بترسید و قیامت را باور كرده باشید. حجاب شما از پوشیدگی من كمتر نخواهد بود. البته با انتخاب راه خدا برخی دوستان گذشته از انسان جدا خواهند شد و این خود شروع نیل به ارزش های الهی و انس با دوستان باتقوا خواهد بود.



10ـ مدگرایی



مدگرایی روحیه خاصی است كه برخی زنان به آن مبتلا می شوند. مدگرا سعی دارد همواره از تازه های لباس و آرایش مطلع شود و با هر زحمت و قیمتی كه هست از آنها بهره گیرد. مدگرایی در جامعه نتیجه غلبه شهوت و تنوع طلبی افراطی است كه فراموشی دین و عقل را به همراه دارد. شهوت لباس، زنان و دختران مدگرا را به اسارت مدسازان درآورده است. مدسازان پشت پرده كه با تحقیقات وسیع و روان شناسی لازم به ارایه مدهای جدید می پردازند به گونه ای به طراحی مدل های كفش، لباس و قیافه زنان می پردازند كه پوچی، اسارت، مصرف و تحریك آمیزی آنها جهت اغفال جوانان و جو غفلت در جامعه مورد توجه و بلكه از اركان نوآوری های آنها باشد.



سخن با چنین زنانی این است كه غالب مدهای ساخته غرب نظیر لباس های تنگ با اصول اخلاقی و بهداشتی مغایرت دارند چه اینكه لباس های تنگ مانع جریان صحیح خون و تنفس پوستی می شوند وانگهی اگر زندگی آدمی به ولگردی در خیابان ها، بررسی مدها، تازه های لباس و امثال آن بگذرد پس مسوولیت انسانی، آرمان الهی، سعادت اخروی و بسیاری از حقایق و ارزش های الهی و خلاصه هدف آفرینش آدمی و جهان پس از مرگ چه خواهدشد؟ زنان غربی این زندگی را طی كردند و نتیجه آن چیزی جز سقوط آنها نبود.



تن آدمی شریف است به جان آدمیت



نه همین لباس زیباست نشان آدمیت



11ـ عملكرد دستگاه های ذیربط



عملكرد، سخنان و برخوردهای مسوولان از بالاترین تأثیرات روانی و اجتماعی برخوردار است. اگرچه خانم هایی كه حجاب شرعی را مراعات نمی كنند در قوانین حكومت اسلامی مجرم و دارای كیفر می باشند اما تصویب صریح، جامع و متقن قوانین پوشش دینی كه از ضروریات دین اسلام به شمار می رود ازجمله اموری است كه جای خالی آن احساس می شود و چه امری از تصویب ضروریات اسلام مهم تر كه باید به آن پرداخته شود.
دستگاه اجرایی نیز فراز و نشیب های فراوانی را در ارتباط با پوشش دینی طی كرده و سال های زیادی را با بی تفاوتی گذرانده است. امید است شورای انقلاب فرهنگی كه از جایگاهی استوار برخوردار شده است با انجام كارهای تخصصی و تحقیقات واقع بینانه و برنامه ریزی های منسجم و مداوم فرهنگی و اجرایی وظیفه مهم خود را ایفا كنند و دستگاه قضایی كشور نیز به وظایف خود در برابر كسانی كه حاضر نیستند علم عصیان بر زمین گذارند عمل نمایند كه افت حجاب در دهه دوم و سوم بعد از انقلاب تأسف بار بوده است.



یكی از مسایلی كه باید به آن پرداخته شود، پوشش مشخص جهانگردان خارجی است كه برخی از آنها به هدف بدآموزی با قیافه های حساب شده و لباس های خاصی در كشور اسلامی ما حضور می یابند كه آثار منفی آنها بر كسی پوشیده نیست.



وظیفه مهم دیگر نظارت لازم بر مؤسسات تولیدی است كه بسیاری از آنها به مراكز مدسازی و دوخت لباس های مبتذل مبدل شده اند. آنها آزادانه و به دور از هر نظارتی به دوخت مانتوها، كاپشن ها و دیگر لباس های غیرشرعی مبادرت می ورزند و موقعیت لباس را به گونه ای كرده اند كه اگر كسی بخواهد مانتو یا شلوار ساده و درخور شأنی خریداری كند موفق نخواهد شد. از این رو برخی از بدحجابی های دختران و زنان ناشی از لباس های تحمیلی مانتوسراهای سودجویی است كه به فرهنگ بدحجابی و شهوترانی دامن می زنند و نظارت جدی دستگاه های ذیربط بر آنها به یكی از آرزوهای كهنه جامعه اسلامی مبدل شده است. لباس های دیگر به ویژه بچه ها و نوجوانان نیز از آثار و علایم غربی مصون نمانده است. لباس ازجمله اموری بوده است كه بیش از هر چیز دیگر مورد تاخت و تاز دشمنان اسلام و سرمایه داران سودجوی بد فرهنگ قرار گرفته است.



نظارت ضروری دیگر كنترل بازیگران فیلم های تلویزیونی و سینمایی است تا سیمای جمهوری اسلامی را وسیله ترویج مدهای جدید خود نسازند كه ناگزیر از تأثیر منفی اخلاقی و اجتماعی آن خواهیم بود.



12ـ خانواده

خانواده هایی كه از تعالیم دینی فاصله می گیرند به یك فرهنگ برزخی بین اسلام و خواسته های نفسانی خود می رسند. بسیاری از عقاید آنها رنگ مذهبی و دینی ندارد. اینان همان كسانی هستند كه دین را لقلقه زبان ساخته و با كمترین سختی یا تضاد با تمایلاتشان به راحتی از دین خدا چشم پوشی می كنند.



یكی از مسایل مهم اجتماعی كه از ابعاد معنوی مبارزه با نفس برخوردار است پوشش دینی است كه در خانواده های شبه مذهبی از جایگاه مناسبی برخوردار نیست و فرزندان آنها نیز به فرهنگ تسامح به دین كه از رهاوردهای تربیتی والدین است خو می گیرند و در نتیجه زاد و ولد آنها نیز نسخه های تكراری آنها خواهد بود. یعنی آنها نیز فرهنگ بی اعتنایی به احكام دینی را دنبال می كنند. بخشی از بدحجابی های جامعه منسوب به این خانواده ها و والدین شبه مذهبی است كه از غیرت دینی تهی مانده اند. خوشا به حال دختری كه از مادری عفیف و پوشیده برخوردار است كه روحیه چنین مادری بهترین زمینه حجاب او خواهد بود.



13 ـ تقلید



یكی دیگر از ریشه های خودنمایی و بی حجابی زنان، تقلید ناموجه از زنان و دخترانی است كه بنا بر یكی از ریشه های بی حجابی، تقوای جنسی را ترك كرده اند.



علل چنین تقلیدی: جهل، ساده لوحی، همرنگی با دوستان، چشم و همچشمی و فریب خوردگی از سخنان خانم های بی تقوایی است كه در لباس دوست، همسایه، اقوام، همكلاسی و امثال آن به انحراف او همت می گمارند.



سخن با چنین مقلدهایی این است كه تقلید در معصیت بنابر هر یك از موارد ناموجهی كه ذكر شد از بدترین نوع تقلید است زیرا اصل تقلید از كسانی كه واجد شرایط الگوی انسان نیستند بلكه از جهت فكری یا اخلاقی آفت مندند، خود یك عمل جاهلانه است كه تقلید از گناه آنها بر قبح و زشتی آن می افزاید. زن بی حجاب گلی پرپر شده است و كم ترین ارزش تقلیدی ندارد.



خلق را تقلیدشان بر باد داد



ای دو صد لعنت بر این تقلید باد

- این تقلید همان دنباله روی كوركورانه ای است كه بدون كمترین تفكر، عاقبت اندیشی، بررسی ماهیت عمل و آثار و تبعات و احكام شرعی آن مورد توجه قرار می گیرد. انسان زمانی سهمی از مودت انسانی دارد كه بیندیشد و براساس مصالح واقع بینانه و منافع همه جانبه خود تصمیم بگیرد و تنها با تفكر، اعتماد به نفس، مصلحت اندیشی، استقلال در عمل و ارزش قایل شدن بر خویش است كه می توان از این بیماری رهایی یافت.

 

پی نوشت:



1ـ نگاه پاك زن و نگاه آلوده به او



2 ـ همان منبع

3ـ غررالحكم



4ـ اصول كافی، باب حیا

5ـ مستدرك الوسایل، ج 7، ص 463

6ـ غررالحكم

7ـ آیین بهزیستی، ج 3، ص 232