آمار كوشالي

كوشالي

چهارشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۷

پروانه ها همچنان می گریند

آسمان بغض کرده بود و آفتاب از شدت ناراحتی گُر گرفته بود شنهای صحرا گداخته بودند و فرات بخیل شده بوددلبرگهای شقایق چهره در نقاب کشیده و جان بر لب ، شاهد پرهای سوخته ای بود که بوی عاشقی را در فضا پراکنده می نمودند
زمین چون عاشقی منتظر که سالها در انتظار محبوب ، دل خسته باشد جانهای عارفان را سخت می فشرد و به شمشیرهای شکسته چنین گفت : « باید که در رهش اینگونه ؛ بی پا و سر دوید » و ... سرهای برافراشته بر فراز نی حکومت عاشقان را در کوی و برزنهای کوفه و شام فریاد می کردندصحرا سخت تشنه بود و سالهای سال ، به قدر عمر بشر بی آب مانده بود اما پس ازعاشورا خونی جدید در رگهایش جاری شده بود و امید به زندگی تمام وجودش را پوشانده بود لیکن در آسمان ابری دیده نمی شد و هیچ راهی برای رفع عطش متصور نمی نمودبوته خاری تنها در گوشه ای از صحرا فریاد کشید آنجا را ببینید میلیونها پروانه بر فراز صحرا به پرواز در آمده و بر سالار عاشقان می گریستند . قطره قطره اشکهای پروانه ها بر خاک صحرا چکیدن گرفت و خون عاشورایی زمین را برانگیخت
پروانه ها می گریستند و زمین دیگر تشنه نبود
صدایی به گوش می رسد ، خوب گوش کنید . گویی هاتفی در بطن تاریخ چنین می سراید