سخنرانی جنجالی روح الله حسینیان در مورد قتلهاى زنجیرهاى
اشاره: این روزها مصادف هشتمین سالگرد قتلهای زنجیرهای است. اتفاقی که تا چند سال فضای سیاسی کشور را به فضایی امنیتی تبدیل کرد. آن چه میخوانید متن کامل سخنرانی حجتالاسلام روحالله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی در جمع طلاب مدرسه حقانی است. سخنانی که شاید در ردیف جنجالیترین سخنرانیهای تاریخ معاصر ثبت گردد. سخنان حسینیان كه در این صفحات مىآید، در تابستان غمآلود 1378، بعد از قضایاى كوى دانشگاه، در جمع طلاب مدرسه حقانى قم ایراد شده است. اكثر این حرفها در آن روز براى بار اول گفته مىشد. عدهاى پذیرفتند و تأیید كردند، و عدهاى از درِ انكار و تكذیب برآمدند. عدهاى كه عاقلتر بودند تكذیب نكردند، سكوت كردند تا شاید «فتیله ماجرا پایین كشیده شود.» چند نفرى هم كه گفتند از وى شكایت مىكنیم، تا حالا كه بیش از هفت سال از آن ماجرا گذشته، هنوز شكایت نكردهاند!
سپاس خداوند را كه این توفیق را به بنده عنایت كرد كه به خدمت دوستان و عزیزان خودم، محصلین مدرسهاى كه حق بزرگى بر گردن ما دارند و ما تا پایان عمر و حیاتمان خودمان را مدیون این مدرسه مىدانیم. خدا این توفیق را داد كه خدمت این عزیزان برسم. امیدوار هستم در این مدت كوتاهى كه در خدمت عزیزان هستم، آنچه كه مصلحت آخرت ما در آن است، خداوند بر این بنده جارى كند و ان شاء الله در قلوب همه ما هم موثر بگردد
سوال فرموده بودند كه: «در مدرسه فیضیه فرمودید كه قضیه قتلها هرگز روشن نخواهد شد، به علت این كه پىگیرى قتلها به عهده كسانى است كه روشن شدن قضیه به ضرر ایشان تمام مىشود. اگر ممكن است توضیح بیشترى بفرمایید
قضیه قتلها مثل این كه گریبان ما را گرفته، هر چه ما مىخواهیم فرار كنیم، راه فرارى وجود ندارد. عرضم به حضورتان، اجازه بدهید من اطلاعات بیشترى را در رابطه با ماجراى قتلها در اختیار دوستان قرار بدهم كه جواب خیلى از این سؤالاتى كه قطعا سؤالات بعدى هم در این رابطه هست، روشن خواهد شد و شاید بیشتر وقت مجلسمان را هم بگیرد. اما خواهش مىكنم كه دقت بفرمایید چون مطالبى كه عرض مىكنم، همه سلسلهاى است متصل به هم و باید همه را در نظر گرفت تا ان شاء الله نتیجه نهایى را بتوانیم بگیریم
قبل از این كه این قتلها آغاز بشود، من بیوگرافى آقاى موسوى معروف به آقاى كاظمى البته اسم اصلىاش آقاى كاظمى است، در این مصاحبههایى كه آقاى نیازى مىكنند و اطلاعیههایى كه سازمان قضایى مىدهد، به سیدمصطفى كاظمى یا به اعتبار ما آقاى موسوى (موسوى شیرازى). آقاى موسوى بچه استان فارس است. از همان زمانى كه اطلاعات در سپاه تشكیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود كه با دستگاه آقاى منتظرى،هادى و مهدىهاشمى در ارتباط است. بعد از این كه وزارت اطلاعات تشكیل شد و اداره كل اطلاعات هم در استان فارس تشكیل شد، ایشان به عنوان مسؤول اداره كل اطلاعات فارس انتخاب شدند كه درگیرى درونى از همان جا در استان فارس هم شروع شد و ایشان معروف بود در همان زمان، از بچههاى چپ استان فارس هست. درگیرى بین ایشان و امام جمعه شیراز به اوج خود رسید كه ناچار شدند آقاى موسوى را از شیراز به تهران منتقل كنند و در وزارت هم كه بود معروف بود به چپگرایى. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقاى خاتمى حمایت مىكرد و این حمایت هم به قدرى افراطى شده بود كه بعد دیگر حتى طرفداران خود آقاى خاتمى هم ناراحت مىشدند
در این ماجرا، مدتى قبل از این كه این قتلها شروع بشود، آقاى موسوى خدمت آقاى خاتمى مىرسد، ناگفته نماند كه براى معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهورى، آقاى موسوى پیشنهاد شده بود به آقاى درى كه ایشان به عنوان معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت منصوب شدند. قبل از این كه این قتلها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیس جمهورى مىرسد و مطلبى را اعلام مىكند و مىگوید كه در وزارت اطلاعات سناریویى در حال تدوین است و مىخواهند عدهاى را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتلها خبرى هم نبود و حتى با یكى از مشاورین ریاست جمهورى هم تماس تلفنى گرفته و این جریان را گفته، كه خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مكالمه. بعد از مدتى قتلها شروع شد. قتلها وقتى كه فروهر و خانمش كشته شدند، رئیس جمهور موضعگیرى كرد، مسؤولین دیگر موضعگیرى كردند، خصوصا ریاست جمهورى موضع تندى گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع به كار كرد. بلافاصله بعدش قتلهاى دیگرى هم به وقوع پیوست كه از همان اول این ماجرا را مشكوك مىكرد كه چرا واقعا چنین اتفاقاتى دارد پشت سر هم به وجود مىآید. بعد از این كه ماجراى قتلها به اوج خود رسید، خود آقاى موسوى رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت كه این قتلها توسط من انجام شده و كشفى هم اصلاً در كار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتى دو سه روز ایشان را تحویل نمىگرفتند و مىگفتند دروغ است، مگر مىشود آقاى موسوى دوم خردادى طرفدار جبهه دوم خرداد چنین كارى را مرتكب شده باشد؟ نمىپذیرفتند و مىگفتند باز این سناریو است. تا بالاخره آنقدر اصرار كرد كه پذیرفتند
نكته بسیار مهمى در بازجویى، آقاى موسوى مطرح كرده است كه باز من عرض مىكنم، آخرین حرفش هم همین است. آقاى موسوى علت و انگیزه قتلها را چنین بیان مىكند، عین عبارت است كه من حفظ كردهام، ایشان مىگویند كه: «تحلیل ما از اوضاع جارى روز این بود كه آقاى خامنهاى غیر از امام است و آقاى خاتمى هم به دلیل این كه 20 میلیون راى آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنىصدر است و ما این قتلها را مرتكب مىشویم و به گردن آقاى خامنهاى مىاندازیم و جنگ بین این دو منجر به شكست آقاى خامنهاى در مقابل خاتمى خواهد شد»
درست 15 یا 16 روز بعد از دستگیرى آقاى موسوى، بنده براى اتمام حجت رفتم دفتر آقاى خاتمى كه با ایشان ملاقات كنم. آقاى ابطحى بدون كم و كاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام كرد، گفت: «فلانى ببین، آقاى خامنهاى غیر از امام است و آقاى خاتمى بیست میلیون نفر پشت سر دارد، آقاى خامنهاى 8 میلیون رأى آورد و اگر درگیرى به وجود بیاید، شما مطمئن باشید كه آقاى خامنهاى پیروز نخواهد شد». شما ببینید كسى كه خوشبختانه من چند روز بعدش كه رفتم در سپاه سخنرانى كردم، این را نقل قول كردم كه آقاى ابطحى هم رسید به من و گلگى كردند كه چرا یك مطلبى را كه من در جلسه خصوصى گفتم آمدى عمومى گفتى. خوشبختانه كسى هم بود كه نتوانند بعدا انكار بكنند. گفتم شما دارى توطئه مىكنید علیه رهبرى، حالا من این مطلب را در یك جلسه خصوصى این ور و آن ور نگویم؟ به هر حال این براى من بسیار مهم بود كه چطور مىشود كه كسى كه مرتكب قتل شده و مسؤول دفتر مقام محترم ریاست جمهورى، این حرف را مىزنند آیا جز این هست كه باید یك جریان فكرى حاكم بر این جریانات باشد؟ آیا منشأیى غیر از یك منشأ واحد این دو سخنگو و این دو نفر باید داشته باشند؟ بعد پىگیرى كردم كه خب حالا چهطورى مىخواستند این ماجرا را گردن مقام معظم رهبرى بیندازند. قتلها را مرتكب شدند. خب قطعا نمىگویند كه خود آقا آمده و كشته. گفتند كه آقاى موسوى در بازجویى مىگویند كه قرار بود ما این قتلها را به كردن سپاه بیندازیم و بگوییم سپاه این كار را كرده و معلوم بود كه سپاه زیر نظر فرماندهى كل قوا هست و وقتى كه به گردن سپاه بیافتد معنایش این است كه آقاى خامنهاى چنین چیزى را دستور داده. درست این مطلبى را كه آقاى موسوى در بازجویىاش اعتراف مىكند، شب 21 ماه رمضان در مسجد حسینآباد آیت الله طاهرى، هنگام سخنرانى یكى از روحانیون جناح چپ «مجمع روحانیون» در مسجد حسین آباد اتفاق مىافتد. دست خط مقام معظم رهبرى، واقعا دیدنى است، دستخط مقام معظم رهبرى را جعل كردند. البته وقتى دقت مىكنیم مىفهمیم كه آن دستخط نیست. اما تلاش كردند كه نزدیك هم باشد كه خطاب به سردار رحیم صفوى، كه سردار رحیم صفوى این دگراندیشان و نویسندگان روشنفكر، معاند و مرتد هستند؛ شما اینها را از بین ببرید. یعنى همان كارى را كه قرار بوده در ماجراى این قتلها انجام بدهند. خوشبختانه این فرد دستگیر شده، یكى از وابستگان سیدمهدىهاشمى است كه دستگیر شده و اعتراف هم كرده است به جعل این نامه. باز دوباره این دو تا واقعه را وقتى كه كنار هم گذاشتم، اینها را خدمت مقام معظم رهبرى هم من عرض كردم. این دو مطلب را كه گفتم خدمت ایشان هم عرض كردم. وقتى كنار هم گذاشتیم كه آن آقا در زندان اعتراف مىكند كه ما از طریق سپاه و بیرون از زندان هم درست مىآید؟ این برنامه اجرا مىشود و شایعه عملى مىشود و اجرا مىشود و حتى جعل مىشود. من فهمیدم كه باید یك ماجرایى پشت این قضیه باشد. در همین حین ماجراى آقاى پروازى پیش آمد. آقاى پروازى یك طلبهاى است با بچههاى حزبالله همكارى مىكرد. بعدا درگیر شدند با بچههاى حزبالله و ایشان منشعب شد و شروع كرد علیه بچههاى حزبالله فعالیت كردن و حرف زدن و صحبت كردن. از این موقعیت گلآلود آقاى سعید حجاریان، آقاى امینزاده معاون وزیر امور خارجه، آقاى محسن آرمین سخنگوى مجاهدین انقلاب اسلامى، این سه نفر و یك نفر دیگر هم آقاى افشار كه من نمىشناسم، هنوز هم نمىشناسم، كه چه كسى است، مىآیند این طلبه بنده خدا را مىبرند و تحریكش مىكنند و مىگویند بیا و بگو كه اولاً حزبالله تا به حال چه كارهاى خشونتآمیزى انجام داده و ثانیاً بیا و بگو اینها با دستور رهبرى بوده
شروع مىكند و یك لیستى از كارهایى را كه حزبالله كردهاند، كجا سینما آتش زدهاند، كجا چه كار كردهاند، مىگوید كه مثلاً دهنمكى مىگفت كه ما از آقا اجازه گرفتهایم، فلانى گفته كه ما اجازه گرفتهایم. آقاى سعید حجاریان شخصیت خیلى بالایى هستند، بالاخره مشاور رئیس جمهور بود آن زمان، مشاور رئیس جمهورى مىنشیند این نوار را پیاده مىكند و این مىگویندهایش و فلانى مىگوید را حذف مىكنند و همه این عوامل به قول خودشان خشونتآمیز را مىگویند ما به دستور رهبرى انجام دادیم و جزوهاى چاپ مىكند، و براى من هم فرستادند به نام «سخنرانى حجةالاسلام پروازى در جمع رزمندگان بسیج» و پخش كردند و از آن طرف آمدند این بنده خدا، خود بازجویى آقاى پروازى را نگاه كردم، آقاى پروازى مىگوید كه من رفتم اعتراض كردم به آقاى حجاریان، كه آقا اولاً بنا نبود شما چنین چیزى را منتشر بكنید، بعد هم چرا صحبتهاى مرا تحریف كردید، آمدید بعضى قسمتش را حذف كردید. مىگویند خب حالا یك تكذیبیه بده ما مىگذاریم در خبرگزارى جمهورى اسلامى، و سر بنده خدا كلاه مىگذارند و یك چیزى مىنویسد. دوباره بهش برمىگرداند و مىگوید اینجایش را حذف كن، آن حذف مىكند و سه چهار دفعه همینطور مىآورند و مىبرندش و سركارش مىگذارند و آخر كار بهش مىگویند كه قرار است حزبالله تو را به قتل برساند و دادگاه ویژه روحانیت هم مىخواهد دستگیرت كند، بیا فرار كن و ما در آلمان براى تو جا درست كردهایم و كارهایش را هم كردهایم كه بروى پناهنده بشوى. تا تبریز هم آقاى پروازى را بردند و شایع شد همان موقع كه یك روحانى به آلمان پناهنده شده، هنوز پناهنده نشده، اینها آن قدر حماقت كردند كه این را شایعه كردند كه یك روحانى پناهنده شده. خب ما هم حساس بودیم و مدام سؤال مىكردیم، كى است. فقط مىگفتند یك روحانى است كه به آلمان پناهنده شده و قرار است كه چند روز دیگر با رادیو كلن یك مصاحبه داشته باشد. این طلبه بیچاره بالاخره آدم متدینى بوده، بچه اهل جبهه بوده، آنجا عقل و دینش مانع مىشود و مىگوید حالا این چه كارى است، حالا اینجا من كار خلافى كردم، بروم كار خلافترى هم علیه جمهورى اسلامى بكنم كه چى، برمىگردد و مستقیما خودش را به دادگاه ویژه روحانیت معرفى مىكند و ماجرا را تعریف مىكند و واقعا این توطئه كه قرار هم شد(نوار گویا نیست)... خدمت آقا رسید و گریه كرد و عذرخواهى كرد و گفت ماجرا را. آقا هم سفارش كرده بود كه حالا اشتباهى هم كرده، شما هم در دادگاه ویژه كارى به او نداشته باشید
قرار شد سعید حجاریان را دستگیر بكنند. اما متأسفانه تا به گوش آقاى خاتمى رسید، واسطههایى را فرستادند و حتى ظاهرا خدمت مقام معظم رهبرى هم رسیده بود كه خلاصه این مشاور هست و بد مىشود براى ریاست جمهورى، دستگیر نكنید. نكردند و اما امیدوار هستیم به هر حال یك روزى این پرونده رو بیاید و سعید حجاریان به میز محاكمه به خاطر این توطئه كشیده بشود. واقعا اگر هر كدام از ماها یك چنین برخوردى را كرده بودیم چه مىكردند براى این آقاى خاتمى. بنده حدود یك ماه پیش آمدم در مدرسه فیضیه صحبت كردم. بلافاصله رفتند خدمت آقا گله كردند كه فلانى رفته علیه رئیس جمهور در مدرسه فیضیه صحبت كرده، كه دفتر وقتى با من تماس گرفت كه چى گفتهاى؟ گفتم من چیزى علیه ایشان حرف نزدم. خب بالاخره ما حرف داریم، ما نسبت به حرفها و ادعاهاى ایشان نقد داریم. خود ایشان هم مدعى آزادى هستند. اگر آزادى نیست كه بفرمایید آزادى نیست و ما خفهخون بگیریم. اگر هم هست، خب ما هم به اندازه سعید حجاریان و آقاى كروبى بایستى آزاد باشیم و حرفمان را بزنیم. اگر هم خلاف مىزنیم، برخورد قانونى بكنند. اگر تهمت مىزنیم، یقهمان را بگیرند و بیندازند زندان. اگر حرف بىربط مىزنیم به قول خودشان بیایند جواب بدهند. آخر چه حرفى است كه من در تلویزیون حرف مىزنم مىگویند تلویزیون یك وسیله عمومى است. فیضیه خانه من است، من اگر در خانه خودم حرف نزنم، پس كجا باید بروم حرف بزنم. این آقایان مدعى آزادى این قدر بى تحمل و نابردبار هستند در مقابل مخالفین خودشان. به هر حال نگذاشتند سعید حجاریان دستگیر بشود. حالا عرض من این است كه در همین گیر و دار جریان توطئه سعید حجاریان، محسن آرمین و امینزاده، مشاورین و معاونین و مسؤولین علیه رهبرى به وقوع پیوست و طرح شد. روزنامهها هم شروع كردند اتهام این قتلها را گردن رهبرى انداختن. حالا من نمىخواهم شروع كنم از اول؛ هر كس اهل خواندن روزنامههاى دو خردادى بود، كاملاً مشخص بود همه القایشان این هست كه مىخواهند بگویند كه پشتوانه این قتلها رهبرى بوده است
تا منجر به دستگیرى سعید اسلامى شد. خب سعید اسلامى به قول خود اینها مخالف رئیس جمهور بود. چهطور تو یك ماجرایى كه آقاى موسوى سردمدارش بوده و موافق رئیس جمهور، یكى از مخالفین رئیس جمهور آمدند چنین كار خلاف قانونى را مرتكب شدند؟ من نفى نمىكنم. به هر حال كسى بوده كه مسؤول امنیت كشور بوده مسؤول امنیت وزارت اطلاعات بوده، شاید صدها عملیات برون مرزى در رابطه با منافقین، من جمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال 74، در حین سخنرانى كه شایعه شد مسعود رجوى هم كشته شده، فرمانده عملیات همین آقاى سعید اسلامى بود. خیلى عملیات داشت و اعتقادش هم همین بود. ایشان كارهاى هم نبود در این اواخر و در زمان وقوع قتلها، ایشان به عنوان مشاور بود، مشاورى هم كه دیگر منزوى شده بود و كسى هم استفادهاى از او نمىكرد. كسى كه مسؤول بود و پرونده حق داشت دستش باشد، خود آقاى «موسوى» بود كه این پروندهها را بهدست مىآورد به عنوان معاونِ معاون امنیت. به هر حال ایشان دستگیر شد و مدتى بعد هم آمدند و اعلام كردند كه آقا خودكشى كرده. بعد از این جریانات، جناب آقاى «نیازى» یك روز تماس با من گرفتند و گفتند كه من مىخواهم اطلاعاتى در رابطه با این پرونده در خدمت شما قرار بدهم كه شما، به قول خودشان چون من را فرد دلسوزى مىدانستند كه در اشتباه هستم، مىخواستند من را از اشتباه خارج كنند. قرارى گذاشتیم در منزل یكى از دوستان. ایشان آمدند توضیح دادند. توضیحاتى كه تمام تحلیل بنده را ثابت مىكرد. خوشبختانه جناب آقاى بهرامى یكى از قضات سازمان قضایى آقاى بهرامى، ایشان هم بودند. من بعدا كه همه صحبتهایش را آقاى نیازى كرد، گفتم آقاى بهرامى شما شاهد باشید، این حرفهایى كه آقاى نیازى زد، فردا اگر من بروم مصاحبه كنم و بگویم و اگر ایشان انكار كرد، شاهد باشید. من شروع كردم به سؤال. گفتم آقاى نیازى انگیزه این قتلها چه بوده، واقعا اینها از این قتلها چه انگیزهاى داشتند؟ فرمودند كه قصد براندازى داشتند. گفتم قصد براندازى كافى نیست. به عنوان انگیزه بنده نمىآیم یك حكومتى را همینجورى ساقط بكنم. بنده باید بالاخره یك منافعى داشته باشم، یا حكومت را من بعد به دست بگیرم، یا قوم من به دست بگیرد، یا پدر من شاه بشود، یا باند من بالاخره به حكومت برسند، یا جناح من یا حزب من. همینجورى كه آدم نمىآید یك حكومتى را قصد براندازىاش را داشته باشد. گفت قصد براندازى، درست همان حرفى كه عرض كردم. گفت آقاى موسوى مىگوید تحلیل ما این بود كه آقاى خامنهاى غیر از امام است، آقاى خاتمى هم بیست میلیون پشتیبان دارد و اگر بین این دو درگیرى بشود، آقاى خامنهاى شكست خواهد خورد و ما این قتلها را مرتكب مىشویم و گردن رهبرى مىاندازیم. گفتم، معذرت مىخواهم، گفتم شیخ ساده این چه قصد براندازى است؟ براندازى مىآید و مىگوید نه آقاى خامنهاى نه آقاى خاتمى یك حكومت دیگرى، یك ژریم دیگرى و یا یك فرد دیگرى. نمىآید بگوید كه رهبرى باید از بین برود، ولى رئیس جمهور سرجایش باشد. این را چرا درست تحلیل نمىكنید؟ چرا درست سوال نمىكنید؟ ایشان جواب مرا دادند كه مصلحت نیست كه ما این قضیه را وارد بحث جریانى كنیم. گفتم آقا مصلحت نیست حرف درستى است. اما این وظیفه تو نیست، وظیفه تو تحقیق درست و ارائه مطالب صحیح به مسؤولین سیاسى است، آنها مىدانند كه باید چه كار بكنند. شما قاضى هستید قاضى باید تحقیق بكند و كشف واقعیت بكند و این اصلاً چه معنایى مىدهد؟ گفت بله معنایش براندزى است. وقتى نظام اسلامى عمود خیمهاش ولایت فقیه است، وقتى كه این شكسته بشود، یعنى نظام ساقط مىشود. گفتم آخر این هیچ معناى براندازى ندارد
این همان حرفى است كه بنده دارم گلوى خودم را پاره مىكنم مىگویم بابا بیایید این جریان را ریشهیابى بكنید و ببینید كه چه جناحى نفعش بوده است كه این قتلها را مرتكب شود. ایشان این جورى جواب ما را دادند. واقعا نتوانستند جواب بدهند. هنوز هم آقاى موسوى مىگوید انگیزه ما این بود كه رهبرى در مقابل رئیس جمهور شكست بخورد و آقاى بهرامى هم شروع كردند حمایت كردن كه حرف فلانى درست است و این غیر از براندازى است
در مورد جاسوسى، گفتم آقاى نیازى چه دلیلى شما براى جاسوسى دارید؟ ایشان فرمودند كه آقاى سعید اسلامى در سال 56 و 57 سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریكا درس خواندند و در منزل دایى ایشان كه وابسته نظامى ایران در آمریكا بوده. سؤال كردم، غیر از این چه دلیل دیگرى دارید؟ باز فرمودند كه تحلیل سیاسى قطعى ما این است كه جاسوس بوده است. گفتم شما قاضى هستید، حق ندارید تحلیل سیاسى بكنید. تحلیل سیاسى را باید به سیاسىها واگذار بكنید. دلیل قضایى شما چیست؟ بعد شروع كردم به اشكال كردن، گفتم ببینید آقاى نیازى، سال 56 و 57 آقاى سعید اسلامى چند سالش بود؟ گفت 19 سال. گفتم سال 56 و 57 تا بهمن 57 آمریكا چهل هزار مستشار نظامى در ارتش و ساواك ما داشت و آیا عاقلانه است كه آمریكا با چهل هزار مستشار كه همهشان یك مملكت در دستشان بوده، بیاید یك جوان 19 سالهاى كه آن هم در آمریكا مشغول به تحصیل است، جاسوس بكند؟ گفت به هر حال این تحلیل ما است. گفتم این حرفها را نزنید. آبروى كسى كه خدمت به جمهورى اسلامى را كرده مىبرید و بعدا مىگویید تحلیل ما این است. بعدا جواب خدا را چه مىدهید؟ گفتم دلیل دیگرى دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتى من خیال كردم آقاى نیازى همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال كردم آقاى نیازى به هر حال من هم قاضى بودم در این كشور 18 سال قضاوت كردم. سختترین جاها و امنیتىترین پروندهها هم بنده رسیدگى كردم. هیچ كس هم نمىتواند ادعا بكند به اندازه من امنیتىترین پروندهها را رسیدگى كرده. جاسوس دو تا دلیل دارد. یكى سر پل هست كه دارد و یكى هم ابزار جاسوسى. سر پل به این معنا كه بنده یا كسى كه جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثى منتقل بكند كه او به مركز جاسوسى خودش مخابره كند. گفتم آیا سرپلى گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایى كردید كه هنوز دستگیر نكردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتى گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چهطورى مىآیید چنین ادعایى مىكنید؟ من خیال كردم كه آقاى نیازى واقعا همه اطلاعات را نمىخواهد به من بگوید. خدمت آقاىهاشمى رفسنجانى بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقاىهاشمى فرمودند كه نه. همین جمله را هم گفتم، گفتم من خیال كردم كه شاید آقاى نیازى نخواسته همه ادلّه جاسوسى را به من بگوید، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام معظم رهبرى هم كه بودیم، وقتى سران سه قوه تشكیل جلسه دادند آقاى نیازى ادله جاسوسىاش را همینها مطرح كردند و من ایراد گرفتم و گفتم آقاى نیازى اینها دلیل بر جاسوسى نیست و آقاى نیازى هم تا پایان نتوانستند پاسخ بدهند و آخر هم مقام معظم رهبرى فرمودند كه آقاى نیازى بالاخره شبههى آقاىهاشمى جواب داده نشد. این عین عبارتى بود كه آقاىهاشمى طرح كردند
بعد مطلب بسیار ناراحتكننده اینجاست. پرونده در مسیر غیرطبیعى خودش متأسفانه قرار مىگیرد. بازجوهاى اینها چه كسانى هستند؟ دو نفر از بچههاى چپ وزارت اطلاعات. من حالا كارى ندارم به سابقه اینها. من خوب مىشناسم این دو نفر را. یك نفر به نام مجتبى و یك نفر به نام مهدى، این دو نفر بازجویىهایى هستند كه هر پروندهاى كه دستشان بود، زمانى كه من مسؤول رسیدگى به پروندههاى وزارت اطلاعات بودم، وقتى كه پروندههایى كه اینها بازبینى كرده بودند، مىگفتم از اول بازجویى بكنید. اینها اول سوژه را پدر یارو را در مىآوردند، آخر سر هم هیچ چیزى از آن در نمىآورند. گفتم من كار به اینها ندارم؛ ولى این دو نفر از بچههاى چپ وزارت اطلاعات هستند. چه طور شما این پروندهاى را كه این قدر حساس هست دادهاید دست بچههاى چپ. ایشان فرمودند كه گفتند كه اینها را كه من تحقیق كردم و دیدم بله، متأسفانه باز پرونده دست همان جناحى افتاده است كه نمىخواهند كشف شود این مسأله و بعد از این حرفها آمدند یك راستى را هم انتخاب كردند. كسى را انتخاب كردند، یك فردى را كه با این آقاى سعید اسلامى دشمن خونى بود. به قول خود بچههاى وزارت اطلاعات مىگفتند بارها این سعید اسلامى از دست این گریه كرد. حالا همین آقا را این اواخر گذاشته بودند براى بازجویى او. همه كارها را آقاى عباد آقاى «على ربیعى»، مشاور امنیتى رئیس جمهور انجام مىدادند، حتى جناب آقاى یونسى هم كه وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند كه این بازجوها را گذاشتند، بعدا كه رفتند و شروع به كار كردند، فهمیدند كه این بازجوها را از بالا گفتند كه بگذارید براى رسیدگى به این پرونده. این ضعف قوه قضایى ماست. اگر قوه قضایى ما یك قوه مقتدرى بود، اجازه نمىداد پرونده در دست جناحى باشد كه خودشان متهم هستند به اصل این ماجرا. وقتى من اعتراض كردم به آقاى نیازى كه چرا شما آمدید این بازجوها را گذاشتید؛ ایشان فرمودند كه درست است اینها چپ هستند اما چپهاى متدین هستند. گفتم برادر، من نمىگویم بىدین هستند، وقتى كه من از یك جناحى باشم دلم نمىخواهد علیه جناح خودم در بیاید. هر چند هم متدین باشم، نمىروم دنبال آن براى كشف. بنده را بگذارید، بنده هم نمىروم دنبال متدینین و به قول خودم اصولگرایانى كه مثلاً تو این جریان هستند. مىروم دنبال دیگرى. كسى باید باشد كه بىطرف باشد. واقعا حق مطلب و واقع قضیه را بخواهد در بیاورند. این كه افرادى كه خودشان جناحى فكر مىكنند و جناحى عمل مىكنند، ایشان در جواب من مىگویند كه مقام معظم رهبرى فرمودند كه «آقاى خاتمى مطمئن بشوند، اطمینان آقاى خاتمى جلب بشود.» این امر هست كه باعث شد كه ما اینها را بگذاریم. یعنى ما قبول كنیم. خودشان كه نخواستند، گذاشتند برایشان و یكى هم این كه مقام معظم رهبرى فرمودند كه این سرنخ خارجى دارد، بالاخره ما باید این را كشف كنیم. گفتم برادر عزیز، مقام معظم رهبرى فرمودند كه دارد، نگفتند كه این بنده خدا سعید اسلامى است، نگفتند توى وزارت اطلاعات است. آنها مىخواهند سر تو را شیره بمالند كه بله ما مثلاً پیرو دستور مقام معظم رهبرى یا منویات مقام معظم رهبرى دنبال كشف جاسوس هستیم. نه آقا جاسوس هم هست، قطعا جاسوس هم نمىآید داخل وزارت، خارج از این هست. ممكن از طریق غیرمستقیم نفوذ كردند و این كار را انجام دادند
راجع به خودكشىاش سؤال كردم كه سعید اسلامى توسط چه چیزى خودكشى كرد؟ ایشان فرمودند «دارو». گفتم ببینید، 70 نفر از بچههاى اطلاعات رفتند داخل غسالخانه و جنازه ایشان را دیدند. معذرت مىخواهم، مىگویند دارو هم استفاده كرده و خودش را هم تمیز كرده بود. چند بسته شما به ایشان دادید؟ مىگویند «یك بسته». مىگویم خب یك بسته چقدر باقى مىماند كه خورده باشد و مرده باشد؟ مىگویند، دكترها گفتهاند كه محلول یك استكان. گفتم آخه باباجون، آخه ما خودمان یك زمان قاضى بودیم، یك زمانى زندانبان بودیم. تاكنون صدها نفر واجبى خوردند و نمردند. آخه چه طور با یك استكان آن هم كه شما مىگویید كه بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ مىگوید نه نمرد، 4 روز زنده ماند و خوب شده بود. حتى تماس هم گرفتند با ما كه بیایید و ببریدش كه یك مرتبه اعلام كردند كه ایست قلبى پیدا كرده و بیایید و ببرید كه تمام كرد. گفتم آخه جاى تحقیق دارد. اولاً من نمىگویم نخورده، شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایى كه چپ بودند و كسانى كه پرونده دستشان است، این كار را بكن، بیا بیرون نجاتت مىدیم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بیداد مىكرد و مىگفت آقا به داد من برسید، پدرم را درآوردند، كشتنم، شكنجهام مىكنند. توى بیمارستان داد و فریاد مىكرد. شاید واقعا همین خطى به او دادهاند و بعد آوردهاند بیمارستان، آمپول هوا بهش زدند، سكته كرده. تحقیق كنید، بررسى كنید. آخه سعید اسلامى آدمى نبود كه خودكشى كند. ما مىشناختیم سعید اسلامى را. به هر حال جواب قانعكنندهاى آقاى نیازى واقعا براى این مسأله نداشتند و ندارند. همین هم پیشبینى شده. یكى از عواملى هم كه باعث شد بنده به ختم سعید اسلامى بروم همین هست كه همان وقتى كه این جریان اتفاق افتاد به دوستان گفتم كه اینها مىگویند سعید اسلامى از جناح راست بود، متهم شماره یك هم بود و همه قتلها هم زیر سر ایشان بود و خودشان كشتنش كه قضیه را تمام كنند و سرنخ را قطع بكنند. همین جور هم شد. شما نمىدانم اهل روزنامههاى دوىِ خردادى هستید، مىخوانید یا نه، از روز خودكشى تا آخر شروع كردند این را القاء كردن كه سعید اسلامى را كشتند! بر عكس ما باید مدعى باشیم، بگوییم آقا پرونده در دست دوىِ خرداد بوده، اگر كشتند، همان دو خردادىها كشتند، چرا كشتند؟ اما آنها واقعا عین این جریان دانشگاه خودشان به وجود آوردند حالا مىگویند و مدعى شدند. نمىدانم پریروز خواندید یا نه در روزنامه «صبح امروز». مىگوید این جریان دانشگاه به وجود آمد كه جناح راست، جناح محافظهكار، دست به یك كودتا بزند. واقعا پررویى، بىشرافتى، هر چیزى از این قبیل آخر تا چه حدى، كه خودشان یك ماجرایى را به وجود بیاورند و خودشان هم مدعى مىشوند و همه اینها واقعا پیرو و دنبال همان قضایا هست. برادران آدم نمىداند به كى درد دل بكند. آقاى سعید حجاریان، من واقعا در جریان نبودم. چند وقت پیش شك كردم و گفتم این سعید حجاریان كه خط و خطوط اصلى را داده ببینیم كى هست، به بعضى از دوستان گفتم و به پروندهاش نگاه كردیم، سعید حجاریان خانمش هشت سال به خاطر عضویت در سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب محكومیت زندان دارد. برادر خانمش ده سال محكومیت دارد. حالا یك كسى اینجورى مىآید مشاور رئیس جمهورى مىشود، همه خط و خطوط را آن مىدهد، كمیته شایعه و كمیته اجرایى را او هدایت مىكند و درست مىكند و آن ماجراها و این اتفاقات را دارد براى كشور هر روز بحران به وجود مىآورد. هیچكس هم نیست كه به داد این ملت برسد، به داد این حكومت برسد، به داد این انقلاب برسد كه بابا بیایید اقلاً سابقه این سعید حجاریان را به مردم بگویند. واقعا بنده آن تحلیلى را كه از اول داشتم با آخرین اطلاعاتى كه آقاى نیازى به بنده دادند، همان تحلیل است و این قتلها و ماجراها، معذرت مىخواهم حتى نام یكى از روحانیون مجمع را برده آقاى موسوى و گفته ما بعضى از كارهایمان را در این قتلها با اینها مشورت كردیم. خب چرا نمىآیند این آقا را احضارش بكنند و با او برخورد بكنند و در بیاورند این مطلب را؟ اگر از جناح راست كسى این حرف را مىزد، پدرش را در مىآوردند. واقعا آدم نمىداند كه چرا در حكومت اسلامى رهبرى این قدر مظلوم باشد. البته عزت و ذلت دست خداست. این همه علیه رهبرى اینها فعالیت كردند، تبلیغ كردند، دیدید كه تا مردم احساس نگرانى كردند، چگونه از رهبرى حمایت كردند و چه جمعیتى در تهران آمده بود كه بىشك بنده مىتوانم ادعا بكنم كه بعد از بیست و دوى بهمن كه هر سال جمعیت فراوانى مىآید، بعد از فوت حضرت امام و تشییع جنازه امام(ره) تاكنون چنین جمعیتى به حمایت رهبرى و نظام و انقلاب جمع نشده بودند. عزت و ذلت دست خداست. اما ما هم یك وظیفهاى داریم. به هر حال آن چیزى كه بنده به نظرم رسید و به نظر مىرسد گفتهام، خواهم گفت و مىدانید كه اینها خرج هم دارد چارهاى هم نیست. به هر حال یك كسى دست داده، یكى پا داده، یكى جان داده، یك كس هم باید آبرو و شخصیت خودش را بگذارد و بیاید و از رهبرى دفاع بكند. واقعا آدم غمگین مىشود كه در زمانى كه حكومت مال اسلام است، باز اسلام اینقدر مظلوم است. من یك نكته دیگرى هم... (یكى از حضار سوال مىكند. مفهوم نیست، ظاهرا سوال این است كه در چنین شرایطى چرا مقام معظم رهبرى با این جریان برخورد نمىكند؟) مقام معظم رهبرى به نظر مىآید كه واقعا بهترین داریت را نشان دادند. فرض كنید یك سال قبل همین موقع مقام معظم رهبرى مىخواست خودش را وارد صحنه بكند و درگیر بشود، چه اتفاقى مىافتاد؟ آیا ذهنهاى حتى شماها هم آمادگى داشت تا مثلاً الان؟ قطعا اینجور نبود. مقام معظم رهبرى با درایت كامل این پرونده را، بالاخره این پرونده هم جورى نیست كه همیشه مخفى بماند. یك روزى این جریانات كشف خواهد شد و رسوائیان رسوا خواهند شد و خدا هم همیشه «من غیر لا یحتسب» حامى و پشتیبان است. خود بنده واقعا عرض مىكنم هیچ حدس نمىزدم یك چنین جمعى، مىدانستم جمعیتى مىآیند و خود من اگر دویست هزار جمعیت، به هر حال رهبرى است، ولى خیلى بیش از این حرفها بود. واقعا یك دستى غیبى پشت این انقلاب است. رهبرى هم صحیح دارند عمل مىكنند. زمان حضرت امام هم همین طور بود. حضرت امام تا نهایت آن جایى كه امكان داشت، از بنىصدر حتى حمایت مىكردند و تا آن روزهاى آخر هم امام مىفرمودند: «بنىصدر، رئیس جمهور ما، پسر ملاى بنىصدر همدانى است.» مصلحت هم نیست كه حالا نظام با، جملهاى كه خود مقام معظم رهبرى به من فرمودند این كه رهبرى یك وظیفهاى دارد كه دولت و رئیس جمهور خودش رو كه نمىتواند بیاید درگیر شود، و به من هم این اخطار را كردند و گفتند كه شما خودتان مىدانید، ولى بنده به هر حال باید از كیان دولت حمایت بكنم و اگر بخواهم چیزى بگویم، البته ایشان تأكید كردند و فرمودند تا زمانى كه دولت رویاروى انقلاب و اسلام قرار نگرفته من وظیفه خودم مىدانم كه مثل حضرت امام از دولت حمایت بكنم و شما یك وقتى خلاصه مواظب خودتان باشید، اگر علیه دولت و رئیس جمهور چیزى گفتید، به خودتان مربوط مىشود. خب من پاى همه چیزها ایستادم و روزى كه 15 اسفند بود، این خاطره فراموشنشدنى، همین اعتراض شما را من به مرحوم بهشتى كردم و آمده بودند و شعار مىدادند مرگ بر... كفایت سیاسى را طرح كرد، تصویب كرد و حتى موافقین بنىصدر هم جرأت نكردند مخالفت بكنند و رأى ممتنع دادند و به راحتى و خیر و خوشى قضیه حل شد و تمام شد.
حالا من از ماجراى روز یكشنبه(۲۰/۴/۷۸) دفتر آقا مطلبى را خدمت شما عرض بكنم، كه شما مطمئن باشید كه مقام معظم رهبرى حساس هست و خودش دارد به خوبى هدایت و رهبرى مىكند. ببینید توى جریان چهارشنبه [23 تیر] واقعا جمعیت بىانتهایى كه شركت كرده بود، من یك ساعت تمام در یك خیابان جمعیت با سختى عبور كردم، یك عكس آقاى خاتمى بود؟! این خیلى پیام داشت. این جمعیت، همه عكسهاى مقام معظم رهبرى بود. عصر روز یكشنبه در هیأت دولت بحث مىشود و سه تا تصمیم مىگیرد. یك: روزنامه سلام باز شود. دو: آقاى لطفیان بر كنار شود. سه: فرماندهى تامالاختیار نیروهاى انتظامى به دست وزیر كشور سپرده شود.
این ماجراها توطئهاى بود همش براى همین و وزارت اطلاعات را كه اینها داغون كردند، وقتى سعید حجاریان سخنرانى كرد و گفت كه ما سنگرهاى نظام را یكى بعد از دیگرى در حال فتح كردن هستیم. من آن زمان هشدار دادم، مصاحبه كردم گفتم مواظب باشید این حرف آقاى سعید حجاریان معنادار است. وزارت اطلاعات را داغون كردند و گرفتند. سپاه را كه از همان اول اینقدر با آن برخورد كردند كه به اصطلاح خودشان، نظرشان این است كه فرماندهان را وادار به سكوت كردند. این نیروى انتظامى مانده بود. همه این نقشهها هم براى این بود كه نیروى انتظامى را زیر سلطه خودشان قرار بدهند. نمىدانیم واقعیت دارد یا ندارد. حتى آقاى تاجزاده را در نظر گرفتند به عنوان فرمانده نیروى انتظامى منصوب بكنند(خنده حضار). این سه تا اصل را هیأت دولت تصویب مىكند و با دفتر آقا تماس مىگیرند كه سه نفر از وزراء با آقا كار دارند. آقاى یونسى، آقاى شمخانى و آقاى مظفر. سه نفر را مىفرستند خدمت آقا. مطالب را خدمت آقا مطرح مىكنند. آقا مىفرمایند كه آقاى یونسى تو چرا آمدى شكایتت را پس گرفتى؟ یعنى چه روزنامه سلام باز بشود؟ آخه چه كشورى است شما درست كردید، كه نامه «محرمانه» او باید سر از روزنامه سلام در بیاورد، روزنامهها بزنند، این چه مدیریتى است؟ شما اصلاً مدیریت ندارید. تا یك خطرى احساس كردید آمدید و عقبنشینى كردید و شكایت خودتان را پس گرفتید. این آقاى یونسى. اما یكى دیگر این كه آقاى لطفیان را بردارید. آقاى لطفیان چه گناهى مرتكب شده؟ اگر دلیل دارید، دلیلى ثابت مىكند كه آقاى لطفیان باید برداشته شود، خب بگویید. من بر مبناى شرع عمل مىكنم و اگر بىگناهى هم دلیل است، خب بگویید، پس باید وزیر كشور هم برداشته شود. همان اندازه آقاى لطفیان در این قضیه نقش داشته كه به قول شما وزیر كشور داشته، خب آن هم باید برداشته شود و ثالثاً، من فرماندهى را سپردهام به دست وزارت كشور، كجا وزارت كشور دستور داده، تمرّد كرده نیروى انتظامى كه من برخورد كنم. یك مورد شما بیاورید. خلاصه مقام معظم رهبرى آنچنان با قدرت با این سه نفر نمایندگان هیأت دولت برخورد مىكنند كه اینها مىروند و گزارش را به آقاى خاتمى مىدهند و آقاى خاتمى وحشت مىكند. خب فردا هم كه قرار است آقا صحبت بكنند. اگر همین برخوردى را كه در جلسه خصوصى كردند، فردا هم در جلسه سخنرانى عمومى بكنند، دیگر هیچ چیزى از دولت باقى نمىماند. شبانه دست به دامن آقاىهاشمى شدند و آقاىهاشمى را فرستادند خدمت آقا كه آقا بالاخره فردا كوتاه بیا و آبرویمان را نبر كه آقا فرمودند: «نه من كه نمىخواهم با دولت خودم در بیفتم. منتها آقایان چرا این طورى برخورد مىكنند؟ من بالاخره تمام تلاشم بر این است كه كشور آرامش داشته باشد. دولت كار خودش را بكند. مشكلات دولت را من دارم كمك مىكنم كه حل بشود. اما آقایان به جاى این كه مشكلاتشان را حل كنند، خودشان مىآیند براى خودشان مشكل درست مىكنند