قزافی ، سرهنگ دیوانه یا عاقل دیوانه نما ؟
سخنان جديد قذافی هشداری نيز برای سران عرب منطقه به شمار میرود. رهبران کشورهای عربی تاکنون سرهنگ را با همة لجبازي ها و بچهبازي هايش به عنوان کودک بيشفعال و پرخاشگر خانواده قبول داشتند. سال 2003 که قرار بود کنفرانس سران عرب در بيروت برگزار شود, قهر و ناز کودکانة قذافی برای حضور در کنفرانس خريدار داشت. رسانههای عربی به طور وسيعی به اين مسئله پرداختند و سران عرب چند واسطه و ميانجی نزد معمرخان فرستادند. اين بار اما در کنفرانس سران عرب در رياض, پايتخت عربستان, کسی ناز سرهنگ را نخريد, حضور نيافتن او به هيچ وجه مسئله کنفرانس نبود و چنين به نظر میرسد که نه تنها از عدم حضور او ناراحت نيستند بلکه خشنود نيز شدند که قذافی به کنفرانس نيامد تا با حرکات و اظهارنظرهای جالب و منحصر به فرد خود هم وقت کنفرانس را بگيرد و هم سوژة تمسخر عرب ها بوسيلة رسانهها شود.
بنابراين قذافی با حمله به سران عرب و دفاع جانانه از شيعه و تشيع کوشيده است با يک تير چند نشان را بزند. هم به سران عرب منطقه هشدار داده و هم به آمريکا و اروپا که اگر پاسخ درخوری در ازای تسليم شدنش به او ندهند، میتواند به سوی ديگری برود. از سوی ديگر قذافی کوشيده با اين گفتهها خود را به ايران و لبنان نزديک کند تا مسئله امام موسی صدر نيز«سالبه به انتفاء موضوع» شود. در اين ميان اما تنها يک مشکل وجود دارد و آن اينکه شخصی که بلافاصله پس از اعدام صدام سه روز عزای عمومی اعلام میکند و دستور میدهد مجسمة او را در زمان مرگ بسازند تا در کنار مجسمة عمرمختار نصب کند, چگونه پس از گذشت شش ماه از جنگ سی و سه روزه به يکباره به خاطر آورده که حزبالله لبنان در جنگ با اسرائيل پيروز شده؟ چگونه شخصی که در سال 1984 امام موسی صدر را اولين کسی می داند که با اسرائيل پيمان بسته!! و بر ضد اعراب با اسرائيل همکاری کرده!! و شيعيان را متحد اسرائيل ناميده!! و آنان را خارج دين می شمرده!!, به يکباره به ياد تمجيد از جوانان شيعه و شاگردان مکتب امام موسی افتاده؟9 چگونه کسی که پيشنهاد تشکيل کشوری به نام «اسراطين» را میدهد میتواند از مقاومت در برابر اسرائيل تمجيد کند؟چگونه میتوان با آن گذشته به اين سخنان اعتناکرد؟
برادر معمر اکنون چون «قمار بازی» است که چون همة کارت های خود را در قماری عاشقانه با غرب باخته است, میخواهد اين بار کارت «ايران» و «تشيع» را در قمار خويش به کار گيرد بلکه فرجی حاصل آيد. وی تلاش میکند با چرخشی ساختگی به غرب, آمريکا و اعراب نشان دهد که اگر وی را به درستی به بازی نگيرند, میتواند تهديدی برای آنان باشد
علی جنتی, معاون سابق سياسی وزارت کشور و سفير کنونی ايران در کويت که از مبارزين انقلابی نيز بوده است, در خاطرات خود نقل میکند, زمانی که ويزای سه ماهة اقامت امام خمينی در پاريس به پايان خود نزديک شده بود و احتمال داشت دولت فرانسه آن را تمديد نکند, به فکر افتادند که مکانی را برای اقامت حضرت امام(ره) در نظر بگيرند از همين رو او و محمد غرضی به ليبی رفتند. پس از هشت روز انتظار در آن کشور و امروز و فردا کردن در حالی که قصد ترک ليبی را داشتند, آنان را از فرودگاه نزد قذافی بردند. در آن ديدار قذافی از ورود امام(ره) به ليبی استقبال کرده بود. آنها پس از بازگشت به پاريس نزد امام رفتند و گزارش سفر و گفتههای قذافی را به امام منتقل کردند. علی جنتی میگويد: «برخلاف انتظار که فکر میکرديم امام خوشحال شوند تاملی کردند و فرمودند: "قذافی شايستة اعتماد نيست" و جملهای اضافه کردندکه مضمونش اين بود که با طناب قذافی نمیشود به داخل چاه رفت.»
اکنون سياست خارجی ايران در معرض آزمونی ديگر قرار گرفته است. مهم نيست که سرهنگ پير به کجا خواهد رفت؛ مهم اين است که آيا ايران را نيز با طناب خود خواهد برد؟