آمار كوشالي

كوشالي

یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۵

دل غمگين من
اين چه حزني است نهفته در نام تو كه بي اختيار،دلها را مي شكند و اشك را در پشت پلك ها بي قرار مي كند؟
اين چه غم شگرفي است كه تداعي خاطره مقدس تو بر قلب ها مي نشاند و جگرها را خواه و ناخواه به آتش مي كشاند؟
آدم(ع) كه براي پذيرش توبه ي خويش خدا را به اسماء الحسني او سوگند مي داد وقتي به نام تو رسيد-يا قديم الاحسان بحق الحسين-بي اختيار دلش شكست و براي اول بار حضور اشك را در چشمها تجربه كرد،از جبرئيل پرسيد كه چه سري است در اين نام كه فرق دل را مي شكافد و آسمان چشم را باراني مي كند؟
آنگاه جبرئيل(ع) مصيبت عاشوراي تو را بيان كرد آدم سير گريست و تازه پي به راز«اني اعلم ما لا تفعلون» خداوند برد.
باري اين گريه دست ما نيست.اختيار اشك در اين مصيبت با ما نيست .ما براي ثواب گريه نمي كنيم،چه كسي مي تواند براي ثواب گريه كند؟ گريه كردن بال بسته مي خواهد،گريه كردن دل شكسته مي طلبد،ما دق مي كنيم اگر براي تو گريه نكنيم.
دل ما از سنگ هم كه باشد در مصيبت تو نه مي شكند كه خون مي شود كدام سنگ را روز عاشورا از زمين برداشتند و دلش را خونين نديدند؟
دل ما چگونه خون نباشد از اين مصيبت جانسوز؟
چگونه مي شود كه تو بر فراز قله حقيقت بايستي و فرياد بزني « هل من ناصر ينصرني» و ما در حسرت اين چهارده قرن عقب ماندن از كلام تو در حسرت چهارده قرن ديرتر رسيدن به عاشوراي تو در حسرت چهارده قرن ديرتر شنيدن فرياد استمداد تو در خويش مچاله نشويم؟
آنها كه يك روز ديرتر به عاشوراي تو رسيدند مگر نه تا آخر عمر در آتش حسرت گداخته شدند؟
اين«يا ليتنا كنا معك» به خدا تعارف نيست،ما چهارده قرن در عدم،از غم اين عقب ماندگي خويش خون دل خورده ايم.تو در پاسخ زينب كه در آخرين لحظات وداع عرضه داشت:«اعزمت للموت» گفته باشي«چگونه عزم مرگ نكند آن كس كه ميان خيل كفار و بي ياور و معين مانده است؟»و ما آتش نگيريم از اين كلام؟
تو به قمر بني هاشم گفته باشي«الان انكسر ظهري و قلت حليتي» و پشت آسمان نشكند و قلب از هم ندرد؟
چگونه ممكن است تو به سكينه گفته باشي :«لا تحرقي قلبي» و قلب ما از آتش نهفته در تك تك حروف اين كلام خاكستر نشود؟
سجاد تو اين معناي آيه فاستقم اين آميزه جهان سوز زنجير و استخوان و صبر بر در دروازه شام گفته باشد :«يا ليت امي لم تلدني» و ما از شرم زنده بودن خويش نميريم؟
زينب تو اين آبروي صبر دستهاي استيصال بر سر نهاده باشد و در بلنداي اضطرار ضجه زده باشد كه «اما فيكم مسلم»،و ما بعد از اين سوال جگر سوز زيستن را بتوانيم؟
تو پاره جگر خويش را بر دست گرفته باشي و خون آن عزيز خداوند را به آسمان پاشيده باشي و گفته باشي :«آنچه اين مصيبت را بر من آسان مي كند در نظر معشوق بودن آن است» و ما تحمل اين مصيبت كه بالهاي ملائك را از اشك هايشان تر كرد چگونه بتوانيم؟
دشمن تو –لعنت الله عيله-در آستانه قتلگاه گفته باشد«شغلتني نور وجهه عن التفكر في قتله»و ما... و ما...دلهايمان هميشه شكسته است و اشك در پشت پلك هايمان هماره بي قرار مي كند...

استاد بزرگ سید مهدی شجاعی