آمار كوشالي

كوشالي

سه‌شنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۵



قطره در برابر اقيانوس

شنیده ام تو یک روز جمعه بر می گردی
کدام جمعه ؟
نمی شد اشاره می کردی؟
مولای عشق
اقای من
سلام نمی دانم با کدام رو با شما به گفتگو بنشینم؟
شرم و خجلت سراسر وجودم را بر گرفته واز درونم می تراود! وقتی با شما هم کلام می گردم
آخر می دانید که یک قطره در مقابل اقیانوس چه حسی دارد
می خواستم بگویم آقای من پس کی گام قدسیتان را بر دیدگانم می نهید
می خواستم بدانم كه در اين روزهاي سخت بشري بي تو چه بايد كرد؟
اما کمی درنگ که کردم و با خویش صادق شدم دیدم که دروغ می گویم دروغی بزرگ! اعتراف می کنم که مولای من منظرتان نیستم چرا که بودم حال و روزم این نبود! دنیا و مافیها مرا نمی فریفت و شبانه روز غصه دنیا را نمی خوردم و همه سخنان شما را به گوش جان می سپردم و میفهمیدم که منتظر واقعی شما چه باید بکند و چه نباید
آقای من این گستاخی را بر من ببخشایی و با نور ولایت و محبت خویش مرا در جرگه عاشقان و منتظران حقیقی ات بکشان