آمار كوشالي

كوشالي

دوشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۸

سوسکهایی که در کنار دمپایی آرمیده اند
تلخند

در سرزمین تخیلات ، خواب و بیداری چندان فاصله ای از هم ندارند و در این حالت هرچه به چشم می آید ناگریز است و ناگزیر
داستان از آنجا آغاز شد که سه سوسک عصبانی در پی کمبود آزادیهای مشروع و پذیرفته شده در دنیای آزاد سوسکها ، از زندگانی سیر شده و هر سه تصمیم به خودکشی گرفتند
برای انتخاب بهترین روش هر سه به تحقیق و تفحص پرداخته و با صاحب نظران مشورت کردند
اولی به مشورت مستقیم و غیر مستقیم با مراکز آزادی طلب معروف جهان غرب پرداخت تا با آخرین متد رهایی از زحمت تحمل این جسم و جان بی ارزش تحت فشارهای کمونیستی و پوپولیستی ، آشنا شود . بر اساس راهنمایی ها تصمیم گرفت تا به پشت سطل زباله خزیده و دو دوست دیگرش را به میدان مبارزه با صاحبخانه بی رحم و دیکتاتور بفرستد
سوسک دوم به مشورت با پیشکار قصر پرداخته و با علم به برخی مشکلات مابین پیشکار و صاحبخانه ، از او راهنمایی خواست تا به نحوی خود کشی کند که اعتبار صاحبخانه زیر سوال رود و شرایط برای نابودی او فراهم شود . لذا با راهنمایی های پیشکار ، تصمیم گرفت در نقش لیدر سوسکهای خانه ، همه جای خانه را مورد هجوم قرار داده و همه جا را سوسکی کند و به این ترتیب صاحبخانه را وادار به خشونت نموده و در نهایت با اهدای خون خود در مسیر آزادسازی امور و سوسکی شدن آن سرسرا نقشی جاودانه بازی کند . این تصمیم او با استقبال سوسک اول مواجه شده و او نیز برای فرا رسیدن روز موعود به دوستش در پس سطل زباله پیوست
سوسک سوم که از بد حادثه کمی تا قسمتی خل مزاج بود ، با استناد به سن و سال بیشترش از دو دوست دیگرش خواست تا اجازه دهند گام اول را او بردارد و با انجام کارهای خارق العاده ، خشم صاحبخانه را برانگیخته ، او را وادار به برخورد خشن کند و با این روش بهانه لازم برای سوسک دوم جهت اعلام قیام عمومی سوسکها فراهم نموده و در نهایت پس از قیام بزرگ و خونین سوسک دوم ، سوسک اول با حمایت آزادیخواهان بیرون خانه و با پرچم حمایت از سوسکها ، حمله ای همه جانبه را به خانه سلطانی سازماندهی و اجرا کند تا اگر کشته شد به آزادیخواه ترین سوسک دنیا تبدیل شده و اگر پیروز شد یکی دیگر از حکومتهای سوسکی حامی دهکده بزرگ جهانی را پایه گذاری نماید
بر این اساس سه سوسک انتحاری تا نیمه های شب با هم نقشه کشیدند و نقشه کشیدند و نقشه کشیدند و دقایقی قبل از طلوع فجر و اذان صبح در اثر خستگی ناشی از برنامه ریزیها خوابشان برد
صاحبخانه که برای نماز و نیایش از خواب برخواسته بود ، در کنار دمپایی دستشویی ، سه سوسک کوچک را دید که در کنار هم خوابیده بودند و خواب براندازی می دیدند ، نگاهی به آنها کرد و با مهربانی هر سه آنها را در خاک اندازی گذاشته و به آرامی در درون سطل زباله انداخت و دقایقی بعد پلاستیک زباله ها را در کوچه گذاشت
سوسکها هنوز خواب تغییر می دیدند و پیشکار لبخند بر لب ، آب بر دستان صاحبخانه می ریخت تا وضو سازد سوپور محل بدون آنکه از نیت سوسکهای قصه ما برای مرگ قهرمانانه خبر داشته باشد آنها را به دستگاه زباله سوز سپرد و آن سه سوسک قهرمان در خواب به آرزوهای سبز رنگشان رسیدند
قصه ما به سر رسید ، سوسکه به دمپایی هم نرسید آخه ارزششو نداشت