عاشقي رسمي بود كه دل از گل پرسيد و گل از پروانه پر كشيد آهسته رفت تا مجمر شمع . خواست تا طرح كند اين سوال دل را شعله آهسته به او گفت از آن راز شگفت ، و در آن شيفتگي پر پروانه بسوخت ، دل ديوانه بسوخت و نماند از آن جمع زنده اي تا كه بگويد به جهان راز عشق گل سرخ كه به خون دل پروانه جلا يافته بود
دوستان و همراهان عزیز :
تلاش می کنم که در این مجال بر اساس حس مسئولیتی که در وجودم نسبت به پیشرفت و تعالی جامعه ، کشور بزرگ و ملت باعظمت خود دارم عمل کرده و مطالبی مفید در اختیار همراهان
مهربانم قرار دهم
حسین ابراهیمی کوشالی