e4
غزلی از حافظ شیرین سخن
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
ا گر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
ا گر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
سخندانی و خوشخوانی نمیورزند در شیراز
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
بود کآن شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
*****
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home